تبیین روایات اصول کافی در مسئله جبر و اختیار
حجه السلام و المسلمین حسین فائضی[1]
محمد مهدی جعفری[2]
یکی از مباحث مهم علم کلام که از دیرباز مورد توجه متکلمین بوده و تا به امروز مورد بحث محافل علمی قرار گرفته، بحث جبر و اختیار است. این موضوع در روایات اهل بیت علیهم السلام هم نقش ویژه ای دارد؛ از این رو بررسی روایات آن کمک بسیاری در حل مسائل پیرامون جبر و اختیار می کند. روایات را می توان در سه محور کلی دسته بندی کرد 1- احادیثی که در رد جبر است 2-احادیثی که در رد تفویض است 3-احادیثی که در توضیح امر بین الامرین می باشد پرداخته و ذیل هر محور توضیحاتی با محوریت کتاب شریف اصول کافی داده شده است.
واژگان کلیدی : جبر ، تفویض، امر بین الامرین،استطاعت،اذن،مشیت ،اراده ،قضا،قدر
مسئله جبر و اختیار از مسائل بسیار مهم زمان به شمار می رود و دایرهی این مسئله به شدت وسیع میباشد. در حدی که در غالب یک مقاله نمیگنجد از آنجا که این مسئله در زمان اهل بیت علیهم السلام نیز مطرح بوده است و از مسائل بسیار مهم به شمار میرود و اهل بیت علیهم السلام نیز بهترین منبع برای کسب علم و معارف هستند. باید ببینیم تا برخورد و منش آنها با این مسئله در مرحله اول چگونه بوده است؟ و برخورد ایشان با اشخاصی که قائل به جبر یا تفویض بودن در مرحله دوم چگونه بوده است؟ تا این نوع برخورد سرمشق و چراغ راه متکلمین باشد. برای همین به بررسی این مسئله در کلام اهل بیت در کتاب کافی پرداخته شده است. چون یکی از کتب مهم شیعه به شمار می رود و از نظر سندی نیز دارای قوت می باشد[3].
به طور کلی استفاده از کلام معصومین فواید زیادی دارد و برای رسیدن به راه حق و روشن شدن این راه بسیار موثر است چون وظیفه ایشان هدایت امت رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است و از آنجا که در منابع حدیثی خود داریم،« لو علم الناس محاسن کلامنا لَاتَّبَعُونَا[4] »می شود این نتیجه را گرفت که اگر مردم با محاسن کلام اهل بیت علیهم السلام آشنا بشوند دیگر هیچ اشکال و شبههای برای آنها باقی نمیماند. درباره همین امر علامه مصباح رحمه الله علیه در کتاب آموزش عقائد می فر مایند:«در روایاتی که از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما رسیده است بیانات روشنگری در این زمینه یافت می شود که در کتب حدیث با عنوان استطاعت و نفی جبر و تفویض و نیز در ابواب اذن و مشیت و اراده و قضا و قدر الهی مضبوط است و همچنین روایاتی یافت می شود که افراد کم استعداد را از غور در این مسائل دقیق نهی کرده اند تا دچار انحراف و لغزش نشوند[5]» ضرورت دیگری که بررسی و کار بر این مسئله را روشن تر می کند نتیجهای است که جوانان ما ممکن از این بحث بگیرند و آنها را در گرداب اشتباه بیاندازد. یکی از آن نتیجه های مضر اباحه گری است چون قائل به این می شوند که از خود اختیار ندارند ما می خواهیم در این مقاله، به این بپردازیم که برخورد اهل بیت علیهم السلام در این احادیث چگونه بوده است؟ و چه جواب هایی نسبت به این موضوعات داده اند ؟
درباره خود مسئله جبر و اختیار کتاب و مقالات زیادی نوشته شده است اما متاسفانه به بررسی همین موضوع در احادیث کمتر توجه شده است فقط دو مقاله در عنوان خود به این موضوع اشاره کرده بودن اولین مقاله،اثر حسن میلانی با عنوان: جبر و اختیار از منظر فلسفه و عرفان و مکتب اهل بیت علیهم السلام می باشد که مقاله خوبی است اما به شدت کلی است و به تفکیک و منظم هر حدیث را مورد بررسی قرار ندادهاست مقاله بعدی اثر محمود صیدی و حسن اصغرپور با عنوان :نگرش ملاصدرا بر احادیث (امر بین الامرین)با نظر به شرح اصول کافی که بسیار مناسب و خوب بررسی شده هرچند اگر در نظم بهتری تمام احادیث اصول کافی مورد بررسی قرار می دادند بهتر بود و فرق این دو مقاله در این است که محوریت در این مقاله خود احادیث هستند ولی در مقاله اخیر محوریت شرح اصول کافی ملاصدرا می باشد.برای همین به بقیه شروح مراجعه نمی شود.
روش جمع آوری اطلاعات در این مقاله به صورت کتابخانه ای است که با استفاده از روش توصیفی_ تحلیلی است به این صورت که احادیث جبر و اختیار اصول کافی محور بندی شده و ذیل هر محور توضیح و شرح داده شده است.
سوال اصلی برخورد ائمه با توجه به کتاب اصول کافی با این مسئله چگونه بوده است ؟
سوالات فرعی
در لغت:« الجَبْر: الاسم، و هو أن تَجْبُر إنسانا على ما لا يريد و تُكْرِهه جَبَرِيَّةً على كذا. و أَجْبَرَ القاضي على تسليم ما قضى عليهكتاب» [6]به معنای شکسته بستن و نیکو کردن نیز به کار رفته است [7]
در اصطلاح:یکی از را حت ترین تعریف های جبر «اسناد فعل العبد الی الله »[8]متکلمیل بسیار به این موضوع پرداختند مثل شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد ص32و 46 بیان نموده است. پس مفهوم فلسفى آن بمعناى مجبور بودن انسان است در افعال خود و با توجه به این معنا یک سری سوال در ذهن متکلم به وجود می آید؛ اگر ما در افعال خود مختار نباشيم پس ارسال رسل و انزال كتب و احكام عبادى و غيره چه معنى دارد و اگر مختاريم معنى قضا و قدر و لوح محفوظ و محو و اثبات و قدرت الهى و آيات و اخبارى كه در مورد اراده و خواست خدا آمده است كه «يضل من يشاء و يهدى»[9] چه معنى دارد.از نظر فيلسوف اگر انسان مختار باشد پس معنى قانون عليت و نظام طبيعى چيست؟ و اگر مجبور باشد پس مقررات و قوانين اجتماعى و اخلاقى براى چيست؟ و چرا هر فردى جورى فكر مىكند و افعال و حركات او طورى ديگر است؟ آيا قاعده عليت استثناپذير است و در مورد حركات و افعال و خواستههاى انسانى عليت و معلوليتى وجود ندارد و ما در افعال خود تابع نظام و قواعد علّى و معلولى نيستيم؛ پس چرا براى افراد انسان در مواقع خاص و محيط و شرايط مخصوص افكار و عقايدى پديد مىآيد و در غير آن شرايط افكار و عقايد ديگر پديد مىآيد و از این سنخ پرسش ها که متکلمین امامیه به حل این موضوعات پرداختهاند و در کتاب های دیگری نیز بحث های مفصلی شدهاست[10].
الف)در لغت:«واگذار کردن و تسلیم کردن و اختیار دادن» [11]در کتاب هایی مثل المنجد و مغاییس ص796بحث های خوبی شدهاست.
ب)در اصطلاح: اصطلاح تفويض به چند معنى اطلاق شده است:
1- باعتقاد جمعى كه مىگويند خداوند جهان را آفريد و جهانيان را به حال خود و گذار كرد و به هيچ وجه و حالتى در كار بندگان ندارد و بندگان آزاد مطلق مىباشند و هر چه بخواهند ميكنند و هيچ نيروئى جلوگيرى از آنان را ندارد.[12]
2- بعقيده بعضى كه مىگويند، پروردگار اختيار امر و نهى، را به بندگان واگذار كرده و راجع به افعال و اعمال ايشان هيچ نظرى ندارد و مقرراتى براى آنان وضع نكرده است.[13]
3- بعقيده عدهاى از غلات كه ميگويند: پروردگار پس از آفريدن پيغمبر و ائمه معصومين امور خلقت و روزى مردم را به ايشان واگذار كرده است. بديهى است كه اقوال معنى تفويض باطل و خلاف موازين مسلم است[14]. پيغمبر صلی الله علیه و آله فرموده است: « إِنَّ الْقَدَرِيَّةَ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّة[15]».
لغوی: «اخْتِيَار: [خير]. (س). انْتِقَاء، انْتِخَاب، اصْطِفَاء، انْتِحَال، عَرْبَلَة[16]»
اصطلاحی: فلاسفة اسلامی در تعریف اختیار چنین گفتهاند ملاصدرا:« کون الفاعل بحیث ان یشاء یفعل و ان لم یشأ لم یفعل.»[17]یعنی اختیار عبارت است از آن که اگر فاعل اراده کند که فعلی را انجام دهد بتواند آن را انجام دهد و اگر اراده نکند آن را انجام ندهد. علامه طباطبائی هم در تعریف اختیار میگوید:« الملاک فی اختیاریه الفعل تساوی نسبه الانسان الی الفعل و الترک».
اولین محوری که احادیث مورد بررسی قرار می گیرد محور جبر می باشد.
در بعضی احادیث حضرات توضیح داده اند که قضا و قدر با اختیار ما در تنافی و تزاحم نیست بلکه قضا و قدر وجود دارد و اختیار هم وجود دارد در یکی از احادیث شخصی بعد از جنگ صفین از امیر المومنین علیه السلام پرسید آیا اعمال ما در این جنگ بر اساس قضا و قدر الهی است ؟
حضرت در جواب فرمودند :« أَجَلْ يَا شَيْخُ مَا عَلَوْتُمْ تَلْعَةً وَ لَاهَبَطْتُمْ بَطْنَ وَادٍ إِلَّا بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَر [18]»در اینجا نیاز است ابتدا تفاوت بین قضا و قدر و معنا آن روشن شود.
قضا به معنای چیزی است که در تحقق آن شکی نیست و در لوح محفوظ نیز ثبت است. اما قدر به بیان کیفیت و مقادیر است و در لوح محو و اثبات ثبت است. بنابر این در لوح محفوظ همه چی یقینی است اما در لوح محو و اثبات متغیر و متجدد است.[19] حضرت امیر در این باره فرمودند« إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَدَلَ مِنْ عِنْدِ حَائِطٍ مَائِلٍ إِلَى حَائِطٍ آخَرَ فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ فَقَالَ أَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ إِلَى قَدَرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل[20]» در اینجا است که روشن می شود معنای قضا و قدر در روایت چیست. پیرمرد در جواب حضرت می گوید :« عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» این قول پیرمرد پنج تالی فاسد دارد به نقل صدرالدین شیرازی « الاول انه لو كان كذلك لبطل الثواب و العقاب، اذ لا اجر و لا عقوبة على الفعل المجبور.الثانى انه بطل الامر و النهى و الزجر من الله لمن لا اختيار له.و الثالث انه حينئذ سقط معنى الوعد و الوعيد اذ لا فائدة فيهما. و الرابع انه لو كان كذلك لم يكن لائمة للمذنب على ذنبه و لا محمدة للمحسن على احسانه.و الخامسين انه على ذلك التقدير كان المذنب اولى بالاحسان من المحسن و لكان المحسن اولى بالعقوبة من المذنب.»[21]و این جاست که حضرت در نفی قضا و قدر منتهی به جبر می فرمایند :« وَ تَظُنُّ أَنَّهُ كَانَ قَضَاءً حَتْماً وَ قَدَراً لَازِماً إِنَّهُ لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْيُ وَ الزَّجْرُ مِنَ اللَّهِ وَ سَقَطَ مَعْنَى الْوَعْدِ وَ الْوَعِيدِ فَلَمْ تَكُنْ لَائِمَةٌ لِلْمُذْنِبِ وَ لَا مَحْمَدَةٌ لِلْمُحْسِنِ وَ لَكَانَ الْمُذْنِبُ أَوْلَى بِالْإِحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ وَ لَكَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِالْعُقُوبَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ تِلْكَ مَقَالَةُ إِخْوَانِ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ خُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَ حِزْبِ الشَّيْطَانِ وَ قَدَرِيَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِهَا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَلَّفَ تَخْيِيراً- وَ نَهَى تَحْذِيراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً- وَ لَمْ يُمَلِّكْ مُفَوِّضاً وَ لَمْ يَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلًا- وَ لَمْ يَبْعَثِ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ عَبَثاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ »مگر تو گمان كنى كه آن قضا حتمى بود و آن قدر لازم (بطورى كه اختيار از تو سلب شود و رفتن و جنگ كردنت بقدرت و اراده تو نباشد) اگر چنين ميبود ثواب و عقاب و امر و نهى و بازداشت خدا بيهوده بود و نويد و بيم دادن انسان معنى ندارد و نه گنهكار سزاوارى سرزنش دارد و نه نيكوكار اهليت ستايش، بلكه گنهكار از نيكوكار سزاوارتر باحسانست و نيكوكار از گنهكار بعقوبت سزاوارتر است (نيكو كار از بدكردار سزاوارتر بستايش نيست و بدكردار از نيكوكار سزاوارتر بنكوهش نباشد)اين سخن گفتار برادران بت پرستان و دشمنان خداى رحمان و حزب شيطان و اهل قدر و مجوس اين امت است، خداى تبارك و تعالى تكليف با اختيار نموده (نه با جبر و اضطرار) و براى بيم دادن نهى فرموده (تا مردم فهميده و با اختيار بچاه نيفتند) و بر كردار اندك ثواب بسيار عطا فرموده، نافرمانى از او غلبهجوئى بر او نيست و فرمانبرى از او باكراه و زور نباشد بمردم آن ملكيت نداده كه يكباره واگذار كرده باشد (چنان كه اهل تفويض گويند) و آسمانها و زمين و فضا را بيهوده نيافريده و پيغمبران را بدون جهت مژده گويان و بيم رسان مبعوث نساخته، اين عقيده كافران است، واى بر كافران از آتش دوزخ بنابراین ثواب و عقاب و امر و نهی خداوند بیهوده میشد.و این مخالف حکمت خداوند است چون خداوند کار بیهوده و عبث انجام نمیدهد.
در دومین دسته از احادیث مربوط به جبر ائمه علیهم السلام قائلین به جبر را این چنین توصیف می کنند:
«مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ فَقَدْ كَذَب عَلَى اللَّهِ »[22]هر كه معتقد باشد كه: خدا خلقش را به بيعفتى و زشتكارى فرمان ميدهد بر خدا دروغ بسته است.
این کلام اشاره به فساد قول اشاعره دارد که حسن و قبح ذاتی را نفی می کنند علامه مجلسی در کتاب مرآه العقول شاهد قرآنی برای اینکه خدا امر به فحشا نمی کند می آورد :«وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون[23]» و هنگامى كه [كار] زشتى انجام مىدهند مىگويند: پدرانمان را بر اين (شيوه) يافتيم؛ و خدا ما را به آن فرمان داده است. [اى پيامبر] بگو:براستى كه خدا به [كار] زشت فرمان نمىدهد. آيا چيزى را كه نمىدانيد، به خدا نسبت مىدهيد؟بنابر این خدا «لا يأمر إلا بمحاسن الأعمال و العقائد[24]»و این خود بنده است که محاسن اعمال و عقائد را رها کرده به سوی کار زشت و فحشا می رود.
شخصی از امام رضا علیه السلام درباره جبر سوال پرسید« قُلْتُ فَجَبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِي؟ قَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْكَمُ مِنْ ذَلِكَ[25]»حضرت در جواب به دو صفت خداوند متعال اشاره می کنند و می فرمایند قائلین به این عقیده این دو صفت را نفی می کنند
1-مخالفت با عدالت خداوند:چون چطور خداوند بنده اش را مجبور به امری کند و به علت بد بودن آن امر بنده اش را عذاب کند!؟ امام رضا در حدیثی در جواب به فضل بن سهل می فرمایند : « فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ الْخَلْقُ مَجْبُورُونَ فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يُجْبِرَ خَلْقَهُ ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ[26]»
2-مخالفت با حکمت :منافی با حکمت خداوند است به همان دلیلی که منافی با عدالت و به این دلیل که آفرینش بندگان عبث و بیهوده می شود.و خداوند کار بیهوده انجام نمی دهد.
فلذا حضرت در آخر همین روایت می فرمایند : « ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي- عَمِلْتَ الْمَعَاصِيَ بِقُوَّتِيَ الَّتِي جَعَلْتُهَا فِيكَ.»و این عین دادن اختیار به بندگان است.
در احادیث قبلی دیدیم که با دو تا از صفات خداوند مسئله جبر تزاحم دارد و این فقط مختص به آن دو حدیث نبود بلکه در حدیثی دیگر با رحمت خداوند نیز که یکی از صفات فعلی خداوند است مخالفت دارد و این فقط منحصر به این چند صفت نیست که بیان شد بلکه با اکثر صفات خداوند این مسئله در تزاحم است «إِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ يُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَى الذُّنُوبِ ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ عَلَيْهَا[27]»: خدا بمخلوقش مهربانتر از آنست كه ايشان را مجبور بر گناه كند و سپس بجهت آن عذابشان نمايد
امام رضا از قول خداوند نقل می کند « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ إِلَيَّ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَلِكَ أَنِّي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ قَدْ نَظَمْتُ لَكَ كُلَّ شَيْءٍ تُرِيدُ[28]» اى پسر آدم، تو بخواست من ميخواهى و بقوت من واجباتم را انجام میدهى و بوسيله نعمت من بر نافرمانيم توانا گشتى، من تو را شنوا و بينا كردم، هر نيكى كه بتو رسد از خداست و هر بدى كه بتو رسد از خود تو است زيرا من به نيكيهايت از تو سزاوارترم و تو به بديهايت از من سزاوارترى زيرا من از آنچه كنم بازخواست نشوم و مردم بازخواست شوند هر چه ميخواستى برايت برشته در آوردم.
در جمله اول حديث شريف حقيقتى بسيار عالى و گرانبها روشن گشته است، زيرا در موضوع پرشور و غوغاى جبر و تفويض و اختيار مسألهاى پيش مىآيد كه غالب دانشمندان پايه و مبناى بحث خود قرار ميدهند و آن مسأله اينست كه كارهائى را كه انسان با اراده و اختيار بجا مىآورد يا ترك ميكند مقدماتش به اين ترتيب است كه ابتداء توجهى در نفس انسان نسبت به موضوعى پيدا مىشود، سپس در باره آن فكر ميكند و اطراف و جوانب را ميسنجد گاهى انجام فعل در نظرش رجحان پيدا ميكند و پس از تفكر و تأمل كم كم عزم و تصميمش جدى مىشود تا آنجا كه دست و پا و ساير اعضائش به طرف انجام آن فعل حرکت میکند و گاهى برعكس مىشود و ترك آن كار را اختيارميكند.دانشمندان گويند:شكى نيست كه توجه و تفكر و عزم و تصميم و قدرت و اختيار و اعضاء و جوارح ما همه ابزار و آلاتى است كه خداوند متعال در اختيار ما گذاشته تا معلوم شود كدام يك از ما نيكوكارتريم، اما سخن در توجه و خواست اولست كه آيا آن از ناحيه ذات خود ماست يا از جانب خداى تعالى، اگر آن خواست نخستين از خود ما باشد بايد بخواست ديگر ما تعلق داشته باشد تا بگوئيم (خواستم كه بخواهم) و باز آن خواست بخواست قبلى ديگر ما متعلق مىشود و تسلسل لازم مىآيد و آن هم محال است پس نظر صحيح آن است كه خواستى كه در ما پيدا مىشود از طرف خداى تعالى و معلول خواست اوست. اينجاست كه دانشمندان در بن بست جبر گير ميكنند، اما از بيان امام عليه السلام استفاده مىشود كه مشيت خدا تعلق گرفته كه به ما مشيت عنايت كند يعنى خدا خواست ما را جورى بسازد كه بتوانيم بخواهيم يا نخواهيم چنان كه بجماد و نبات اين قوه را عنايت نفرمود، پس خواستن و نخواستن ما كه بانجام دادن يا انجام ندادن كارى منتهى مىشود به دست ما و در اختيار خود ماست به وسيله نيروئى كه خدا در ما به وديعت نهاده است و حاصل اين كه انسان جورى ساخته شده است كه اگر چيزى را بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد ترك كند، و آن جور نيست كه اگر بخواهد تواند بخواهد و اگر نخواهد تواند نخواهد. مطلب ديگرى كه از اين حديث شريف استفاده مىشود اين است كه راجع به انجام واجبات كلمه قوت بكار برده و در باره گناه كلمه نعمت تا اشاره باشد به اينكه اگر چه اطاعت و معصيت بنده هر دو به خدا ارتباط دارد اما ارتباط اطاعت به اين است كه خدا نيرو و قوتى در انسان ميگذارد براى اينكه آن را صرف اطاعت كند ولى ارتباط گناه به خدا به همين مقدار است كه او نعمت چشم و گوش و ساير قواى ظاهرى و باطنى را به انسان داده است و خود انسان بسوء اختيارش از اين نعمت ها سوء استفاده كرده و در غير مورد به مصرف ميرساند مانند كسى كه نعمت آب و برق را به مصرف خراب كردن عمارات و كشتن مردم بي گناه رساند[29].
به نظر بعضی این احادیث به معنای استطاعت نیز است که اطلاق بر سه معنا می شود« 1-القدرة الزائدة على ذات القادر2- آلة تحصل معها القدرة على الشيء كالزاد و الراحلة و تخلية السرب و صحة البدن في الحج3- التفويض مقابل الجبر و هو المراد ههنا[30]» که مراد ما در اینجا نیز روشن است.
بعد از بررسی محور اول محور دوم که تفویض امور به بندگان است باید مورد بررسی قرار بگیرد که ذیل شش عنوان مطرح می شود.
حضرات معصومین علیهم السلام به شکلی نتیجه سخن قدریه را به این صورت می دانند:
«مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ إِلَيْهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّه[31]»هر كه معتقد شود كه كار نيك و بد از اوست بر خدا دروغ بسته است.
ممکن است کسی با استدلال به آیه 78 سوره نسا اشکال کند« قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» که در جواب صدرالدین شیرازی فرموده است: « ليس المراد هاهنا ما ظننته بل لما حكى سبحانه عن كفار قريش بقوله: إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ،نساء78 امر نبيّه (ص) بان يقول لهم ان ما اصابهم من البلاء و المحن بشؤم اعمالهم و سوء افعالهم من عند الله لا من جهة ما يطيرون بالنبى صلی الله علیه و آله[32]»
شخصی از امام رضا علیه السلام درباره تفویض امور سوال پرسید « قَالَ: سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ اللَّهُ فَوَّضَ الْأَمْرَ إِلَى الْعِبَادِ
قَالَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ ذَلِكَ»[33]
معنای عزیز در لغت به معنای« جامع لكل شيء إذا قل حتى يكاد لا يوجد من قلته»[34]به همین دلیل مشرحین این حدیث در شرح خود به این معنا اشاره کرده اند[35] بنا بر این اگر بخواهیم تفویض امور به بندگان را بپذیریم مستلزم پذیرش این موضوع است که خداوند قادر مطلق نیست در حالی که ما در کتب عقائدی این موضوع را ثابت می کنیم[36].
در احادیث دسته اول بیان شد که نتیجه حرف جبریه به چه شکل است الان در روایت باتوجه به آن نتیجه می خواهد جایگاه قدریه را نشان دهد.
روزی یونس بن عبدالرحمن خدمت امام رضا علیه السلام می رسد امام به او می فرماید « يَا يُونُسُ لَا تَقُلْ بِقَوْلِ الْقَدَرِيَّةِ فَإِنَّ الْقَدَرِيَّةَ لَمْ يَقُولُوا بِقَوْلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ لَا بِقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ وَ لَا بِقَوْلِ إِبْلِيسَ[37]»
امام علیه السلام به او می فرمایند :که قول قدریه را سه گروه 1-اهل بهشت 2-اهل نار3-ابلیس هم قبول نمی کند.
1-قول اهل بهشت:« فَإِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ» آنها گفتند: سپاس خداى راست كه ما را به اين بهشت هدايت فرمود و اگر خدا ما را هدايت نميكرد، ما هدايت نميشديم شارحین این روایت می گویند : «حمدوه على أنّ الهداية منه لا على أنّ فعلهم للخيرات الموجبة للدّخول في الجنّة فعله، و لو كان كذلك لكان هذا أولى بالحمد، و فيه مع الدّلالة على نفي الجبر دلالة على نفي التفويض أيضا»[38]
2-قول اهل دوزخ: «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ» پروردگارا، شقاوت خود ما بر ما غلبه كرد و ما گروهى گمراه بوديم
3-قول شیطان: «رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي» پروردگارا بسبب آنكه تو مرا گمراه كردى.
وجه جمعی که در این سه قول مطرح است این موضوع است که در هر سه قول نیکی و بدی را به خدا نسبت دادن اما قدریه خوبی و بدی را به خودشان نسبت دادن و این باعث شد که جایگاه قدریه از شیطان هم پایین تر بشود به قرینه این روایت حضرت در ادامه روایت مشیت را نیز توضیح می دهند[39].
اصلی ترین مفسده ی این نظریه خارج دانستن خداوند از محدوده فرمانروایی و قلمرویی اوست با توجه به این که این ما هستیم که نمی توانیم از محدوده او خارج شویم «لا یمکن الفرار من حکومتک»[40] پس حضرت علیه السلام می فرمایند: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ بِغَيْرِ مَشِيئَةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ[41]» هر كه معتقد باشد كه خير و شر بغير خواست خداست، خدا را از سلطنتش بيرون كرده چون درسوره شریفه انعام آیه 73 می فرماید:«وَ لَهُ الْمُلْكُ »بنابر این برای خداوند است سلطنت و ملک و اگر قائل به این نظریه بشویم آیه دیگر «ما شاء اللّه لا قوة الا باللّه[42]» را باید کنار بگذاریم.
شخصی از اصحاب امام صادق علیه السلام از یکی از علمای قدریه این سوال را پرسید که آیا چیزی در ملک خداوند هست که او آن را اراده نکرده باشد آن مرد قدر مذهب گفت :
1-« لَئِنْ قُلْتُ إِنَّهُ يَكُونُ فِي مُلْكِه مَا لَا يُرِيدُ إِنَّهُ لَمَقْهُورٌ[43]» اگر بگويم در ملك خداست چيزى كه اراده نكرده خدا مقهور و زور پذير گردد.
2-«وَ لَئِنْ قُلْتُ لَا يَكُونُ فِي مُلْكِهِ إِلَّا مَا يُرِيدُ أَقْرَرْتُ لَكَ بِالْمَعَاصِي» اگر بگويم در ملك او جز آنچه اراده كند نيست گناهان را به تو رخصت دادهام.
بنابر این آن قدری مذهب با این گفته هم پی به بطلان عقیده خود و بطلان عقیده جبریه برد.
اگر خداوند بندگان را آفرید و بعد آنها را رها کرد در این صورت دیگر این مقدار دستورات دینی و پیامبر و امام نیاز نبود بلکه همه این کار ها بی فایده بود چون اعمال عباد در دست خودشان است« لَوْ فَوَّضَ إِلَيْهِمْ لَمْ يَحْصُرْهُمْ بِالْأَمْرِ وَالنَّهْيِ[44]»اگر خداوند اعمال بندگان را به خودشان واگذار كرده بود در تنگناى امر و نهيشان قرار نميداد.
محور نهایی محور اختیار شناسی یا توضیح امر بین الامرین در کلام ائمه علیهم السلام است.
1-« هِيَ الذِّكْرُ الْأَوَّلُ[45]» منظور از ذكر اول مرحوم فيض گويد كه: لوح محفوظ است[46].
2-اراده: «هِيَ الْعَزِيمَةُ عَلَى مَا يَشَاءُ» مرحوم صدرالمتاهلین مشیت و اراده را این طور معنا کرده اند مشیت:« المشيئة المراد بها مطلق إرادة سواء بلغت حد العزم و الاجماع أم لا، و قد ينفك المشيئة فينا عن الإرادة الجازمة كما نشتاق أو تشتهى شيئا و لا نعزم على فعله لمانع عقلى او شرعى»[47]و در تعریف اراده می گوید:« هى العزم على الفعل أو الترك بعد تصوره و تصور الغاية المترتبة عليه من خبر أو نفع أو لذة و لكن الله تعالى بريء من أن يفعل لاجل غرض يعود الى ذاته[48]» بنابر این میشود گفت که مشیت مقدمه اراده است چون مشیت نظیر شوق است ولی اراده نظیر تصمیم گرفتن میباشد.
3-قدر: «هِيَ الْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ» اندازهگيرى و مرزبندى است مانند مقدار بقا و زمان فناء.
4-قضا:« هُوَ الْإِبْرَامُ وَ إِقَامَةُ الْعَيْنِ» محكم ساختن و وجود خارجى دادنست.
«فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَيْءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِيلَ إِلَى تَرْكِهِ وَ لَا يَكُونُونَ آخِذِينَ وَ لَا تَارِكِينَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ[49]» هر امرى كه به ايشان نمود راهى به تركش براى آنها گذاشت بطورى كه با اختيار خود بجا آوردند و مجبور و ناچار نباشند و انجام ندهند و ترك نكنند مگر به اذن خدا. يعنى فعل صادر واحد است كه به نيروى مباشرت فاعل و اختيار او وابسته است و نيز بطور طولى بر پايه اراده قاهره حق سبحانه خواهد بود فعل صادر واحد است ولى به مباشرت و اراده فاعل مختار صادر شده و همين فعل اختيارى صادر بر پايه نيروى غيبى و اراده قاهره كبريائى نهاده شده كه از آن تعبير به اذن مىشود. براى اذن خدا پنج معنى گفتهاند: «1- امر تشريعى و فرمان 2- امر تكوينى و ايجاد 3- تخليه و اطلاق يعنى رها گذاشتن و مجبور نكردن 4- علم و دانستن 5- قضاء و قدر ولى با اندكى تأمل ميفهميم كه هيچ يك از اين معانى مناسب نيست و بعقيده ما بايد در اين گونه موارد كشف الكلماتى باشد كه بتمام موارد استعمال كلمه «اذن» نظر شود تا اصطلاح مخصوص ائمه عليهم السلام در اين ماده بدست آيد.[50]»
حقیقت امر در چهار بخش می باشد که این تعابیری و توضیحی که ائمه علیهم السلام به عنوان تعریف یا منتقل کردن معنای امر بین الامرین استفاده کرده اند که چهار تعبیر در اصول کافی به آن اشاره شده بود.
از امام صادق علیه السلام درباره حقیقت امر پرسیدند حضرت در جواب فرمودند: «لُطْفٌ مِنْ رَبِّكَ بَيْنَ ذَلِكَ[51]» كلمه (لطف) را در اين حديث مرحوم فيض و استادش بامر دقيق و مشكل معنى كردهاند و مرحوم مجلسى احتمال رحمت و توفيق پروردگار را هم داده و بلكه آن را اختيار كرده است، و در هر حال تمام شارحين اين كلمه را توضيح مذهب اختيار و امر بين امرين دانستهاند و چنان كه تحت عنوان اين باب گفتيم براى مذهب اختيار نه معنى گفتهاند و هر كسى اين كلمه را با مختار خود تطبيق ميكند، ولى باصطلاح متكلمين كلمه «لطف» معنى ديگرى دارد و آن: «چيزيست كه بنده را به اطاعت نزديك كند و از معصيت دور دارد و به سر حد جبر و زور هم نرسد.» كه اماميه و معتزله اين معنى را بر خدا واجب عقلى دانسته و اشاعره واجب ندانستهاند و هر يك بر گفته خود دليلى دارند كه اين مقام مناسب ذكرش نيست.[52]
در حدیثی دیگر از منزله سوم غیر از جبر و تفویض سوال شد امام علیه السلام در جواب فرمودند: «أَوْسَعُ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[53]» ملا صدرا گويد: «اشاره باينست كه قائل بمذهب اختيار در فراخى و وسعت است بمسافتى بيشتر از ميان آسمان و زمين»[54]يعنى اهل جبر و تفويض در تنگناى استناد افعال بندگان به خداوند يا خويش ميباشند ولى همين كه اندكى از اين دو تنگنا بيرون رويم و افعال خود را به دو طرف نسبت دهيم در مذهب اختيار واردشدهايم چه آنكه خدا را مؤثرتر بدانيم يا خويش را. علت اینکه امام این تشبیه را کرد بعضی از مشرحین میگویند به علت حسی بودن و قابل درک بودن این موضوع است [55]
شخصی درباره جبر و اختیار از امام صادق علیه السلام سوال پرسید امام در جواب شخص فرمودند:« لَا جَبْرَ وَ لَا قَدَرَ وَ لَكِنْ مَنْزِلَةٌ بَيْنَهُمَا فِيهَا الْحَقُّ الَّتِي بَيْنَهُمَا لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا الْعَالِمُ أَوْ مَنْ عَلَّمَهَا إِيَّاهُ الْعَالِمُ[56]» نه جبر است و نه تفويض بلكه منزلىست ميان آن دو كه حق آنجاست و آن منزل را نداند جز عالم يا كسى كه عالم آن را بوى آموخته باشد.
صدور فعل اختيارى از بشر از شئون توحيد افعالى ساحت ربوبى و مرموز است، كه بر بسيارى از دانشمندان و دانشجويان مكتب قرآن پنهان و لا ينحل است جز آنان كه از برنامه مكتب اوصياء عليهم السّلام پيروى نمايند و به نكات و دقايق اصول توحيد افعالى كبريائى آگهى يابند.فلذا حضرت در این روایت اشاره به این موضوع می کنند که فقط اشخاصی در مسئله کاوش کنند که یا عالم و یا آموخته از عالم باشد.[57]
معنای چهارم فرقی که با بقیه دارد این است که این مفهوم در غالب یک مثال به مخاطب خود عرضه میشود.
شخصی از حضرت پرسید امر بین الامرین چیست؟ حضرت در جواب فرمود: « قَالَ مَثَلُ ذَلِكَ رَجُلٌ رَأَيْتَهُ عَلَى مَعْصِيَةٍ فَنَهَيْتَهُ فَلَمْ يَنْتَهِ فَتَرَكْتَهُ فَفَعَلَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةَ- فَلَيْسَ حَيْثُ لَمْ يَقْبَلْ مِنْكَ فَتَرَكْتَهُ كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي أَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِيَةِ[58]» مثلش اين است كه مردى را مشغول گناه بينى و او را نهى كنى و او نپذيرد و تو او را رها كنى و او آن گناه را انجام دهد، پس چون او از تو نپذيرفته و تو او را رها كردهاى نبايد گفت تو او را به گناه دستور دادهاى. مثال امام عليه السلام راجع به ارتباط گناه است به خداي تعالى و اينكه نه جبر است و نه تفويض زيرا در همين مثال امام عليه السلام، اگر شخصى كه گناهكار را مىبيند دست و پاى او را ببندد و نگذارد گناه كند مثال براى مذهب جبر است.و اگر او را ببيند و هيچ نگويد، مثال براى تفويض مىشود. ولى آنچه امام عليه السلام فرمود مثال براى مذهب اختيار و امر بين امرين است و آنچه در قرآن و اخبار ،اضلال بندگان به خدا نسبت داده شده است دانشمندان طبق همين مثال معنى ميكنند و ميگويند معنى گمراه كردن و خذلان نمودن خدا بندگانش را اين است كه خدا با زبان پيغمبر و امام و مبلغين خود و يا به وسيله كتب آسمانى و ساير طرق بندگانش را از گناه نهى ميكند و چون نشنيده گرفتند آنها را به خودشان واميگذارند سپس ايشان در گناه و عصيان ميتازند.
با بررسی احادیث اصول کافی و مطالب نابی که ائمه علیهم السلام به ما فرمودند متوجه شدیم بیشتر استلالات کلامی که در این باب بیان شد نیز ریشه در روایت دارد و به طور کلی ایشان در نقد دو نظر جبر و تفویض به این موضوع اشاره میکنند که اگر این دو نظر را بپذیریم فلسفه خلقت از بین میرود و خلقت عبث میشود همین موضوع در احادیث مورد توجه قرار گرفته بود اما در توضیح اینکه موجودات چگونه اختیار دارند نکته اصلی ای که ما از احادیث این باب فهمیدیم این بود که هرکسی توان فهم این موضوع را ندارد «لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا الْعَالِمُ أَوْ مَنْ عَلَّمَهَا إِيَّاهُ الْعَالِمُ[59]» برای همین است که حضرت در جواب سوال که امر بین الامرین چیست؟ به حسب سائل جواب می دهند و پاسخ ها متفاوت می شود برای همین امر توصیه می شود پژوهش گران در مقالات بعدی به معنای اختیار در منابع روایی نیز بپردازند. اما به طور کلی متوجه شدیم و این موضوع را به ما فهماندند که اختیار داشتن در طول مشی و اراده خداوند است نه در عرض او بنابر این ما موجود مختار هستیم اما اینکه دقیقا اختیار ما به چه نحوی است مجال پژوهش دیگری را میطلبد.
قرآن کریم
پی نوشت
[1] .استاد حوزه علمیه قم
[2] .طلبه پایه چهارم حوزه علمیه رشد
[3] . رک: درباره قدرت سندی اصول کافی مقاله محمد گودرزی میزان اعتبار اسناد پرتکرار کتاب الکافی با تکیه بر کتب ثمانیه رجالی برگزیده سال تحصیلی 00/1399 در جشنواره علامه حلی
[4] .عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص: 307
[5] . آموزش عقائد ص121
[6]. العين، ج6، ص: 115
[7] .رک: المنجد ص78 و مقاییس ص156و157
[8] . التعریفات ص33
[9] .رعد 27
[10] .رک: برای تتبع بیشتر به : التوحید لماتریدی ص384و شرح المواقف ص530وجامع العلوم ج1ص383 و درمنابعی مثل خداشناسی ص293تا296
[11] . فرهنگ معاصر ص814
[12] . رک :فرهنگ علم كلام، ص: 86
[13] .همان
[14] .همان
[15] . التوحيد (للصدوق)، ص: 382
[16] . المكنز العربي المعاصر ص: 5
[17] . الحاشية على الهيات الشفاء، ص: 162
[18] .ذیل حدیث اول باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص155
[19] . فرق بین قضا و قدر : هذا الاصطلاح فى القدر و الفرق بينه و بين القضاء بما ذكر مأخوذ من الشيخ أبى على بن سينا و من تبعه و هو قريب من المعنى اللغوى لان الف) القضاء الحكم بتحقّقه = يسمى ما فى اللوح المحفوظ قضاءب) القدر تعيين المقادير و الخصوصيات و الحدود و غير ذلك من التفاصيل و المأوّل للبداء بلوح المحو و الاثبات على ما سبق = ما فى لوح المحو و الاثبات قدرا -( شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج5، ص: 6 پاورقی1-
[20] . التوحيد (للصدوق)، ص: 369
[21] . شرح اصول کافی صدرا ج4، ص: 277
[22] .حدیث دوم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 156 حدیث ششم همین باب نیز به این موضوع اشاره دارد
[23] . اعراف 28
[24] . مرآه العقول ج2، ص: 183
[25] . حدیث سوم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 157در حدیث یازدهم همین باب به مخالفت بودن جبر با عدالت خداوند پرداخته است ج1، ص: 159
[26] . بحار الأنوار ج5، ص: 59
[27] .حدیث نهم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 159
[28] .حدیث دوازدهم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 159
[29] . رک: توضیحات بیشتر أصول الكافي / ترجمه مصطفوى
[30] .مرآه العقول ج2، ص: 194
[31] . حدیث دوم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 156در حدیث ششم همین باب نیز اشاره ای به این موضوع شده است
[32] . شرح اصول کافی صدرا ج4، ص: 287
[33] . حدیث سوم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 157در حدیث نهم همین باب نیز اشاره ای به این امر شده استج1، ص: 159
[34] . العين، ج1، ص: 76
[35] . أي أغلب و أقدر من أن يكون غيره فاعلا مستقلا في ملكه، بغير مدخلية له سبحانه في ذلك الفعل. مرآه العقول ج2، ص: 184
[36] .رک: برای اثبات این موضوع :خداشناسی ص229
[37] . حدیث چهارم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 157
[38] .شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی ج5، ص: 21
[39] .رک : حدیث چهارم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 157
[40] .فرازی از دعای کمیل
[41] . حدیث ششم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 158
[42] .کهف 39
[43] .حدیث هفتم باب جبر واختیار اصول کافی ج1، ص: 158
[44] . حدیث یازدهم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 159
[45] . حدیث چهارم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 157
[46] . ترجمه اصول کافی( مصطفوى)، ج1، ص: 219
[47] .شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی ج5، ص: 24 پاورقی 2
[48] .همان
[49] .حدیث پنجم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 158
[50] . ترجمه اصول کافی مصطفوى، ج1، ص: 220
[51] .حدیث هشتم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 159
[52] . رک: ترجمه اصول کافی مصطفوى، ج1، ص: 221
[53] حدیث نهم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 159 در حدیث یازدهم همین باب به همین موضوع اشاره شده است
[54] . رک: ترجمه اصول کافی مصطفوى، ج1، ص: 221
[55] .رک: شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی ج5، ص: 35
[56] .حدیث دهم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 159
[57] . رک: وافی ج1، ص: 544پاورقی3
[58] .حدیث سیزدهم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 160
[59] . حدیث دهم باب جبر و اختیار اصول کافی ج1، ص: 159
اعضاي پورتال فقط در صورت فراموش نمودن نام کاربري و رمز عبور ميتوانند به اين صفحه مراجعه نمایید. برای مشاهده شماره تلفن های ارتباطی بخش های مختلف اینجا کلیک نمایید...