دلایل صلح امام حسن مجتبی(علیه السلام)

[انگیزه ها و آثار صلح]

سید محمد هادی روحانی[1]

 

چکیده:

حوادث و وقایع تاریخی همیشه حاوی پیام ها و عبرت های فراوانی بوده که بررسی و تحلیل آنها باعث بصیرت افزایی و اصلاح سبک زندگی و روشن فکری میشود. در این بین تحلیل و بررسی حوادث زمان اهل بیت(علیهم السلام)از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده که انسان را در مسیر رشد و تعالی سوق میدهد. یکی از این حوادث تاریخی بسیار مهم صلح امام حسن مجتبی(علیه السلام)می باشد. این صلح با دلایل الهی و سرنوشت ساز محکمی که دارد از چنان اهمیتی در تاریخ اسلام برخوردار است که هم سطح قیام خونین عاشورا و تکلیفی الهی به شمار می رود. سستی مردم عراق در حمایت از امام، نبود یار برای امام و عدم وجود جبهه نیرومند، خستگی مردم از جنگ، پراکندگی اصحاب و درهم ریختگی سپاه و... از جمله دلایل این صلح الهی به شمار می آید. در کتاب های تاریخی بسیاری چون صلح امام حسن پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ نوشته آیت الله شیخ راضی آل یاسین  و حیات فکری سیاسی امامان شیعه به قلم رسول جعفریان به برخی از این دلایل در ضمن بیان تاریخ زندگانی ائمه(علیهم السلام) اشاره شده است. علاوه بر آن مقالاتی چون  علل صلح امام حسن نوشته علیرضا انصاری و علل و عوامل صلح امام حسن مجتبی نوشته سید تقی واردی نیز به بررسی دلایل مختصری پرداخته اند. در این مقاله بر آنیم تا به صورت متمرکز و دقیق تمام دلایل این صلح مهم را بررسی کنیم. 

 

کلید واژه:

صلح ، امام حسن(علیه السلام)، دلایل و عوامل، معاویه، تاریخ.

 

فهرست

Contents

فهرست.... 2

مقدمه: 2

تصمیم قطعی امام بر جنگ: 5

دلایل و عوامل صلح امام مجتبی(ع): 7

دلیل اول: 7

سستی مردم عراق در حمایت از امام. 7

دلیل دوم: 7

نبود یار برای امام و عدم وجود جبهه نیرومند.. 7

دلیل سوم: 8

خستگی مردم از جنگ.... 8

یک توجیه و بهانه. 8

دلیل چهارم: 9

پراکندگی اصحاب و درهم ریختگی سپاه. 9

علت این فتنه و فساد و پراکندگی: 10

دلیل پنجم: 10

برخورد های گوناگون و رنگ عوض کردن مردم عراق.. 10

دلیل ششم: 10

عدم اتحاد و عدم اراده مردم عراق.. 10

دلیل هفتم: 10

عدم اعتماد به مردم. 10

دلیل هشتم: 11

اکراه و عدم حضور مردم. 11

دلیل نهم: 12

دنیا پرستی مردم و ترجیح دنیا بر دین.. 12

دلیل دهم: 12

حفظ شیعیان و تشیع.. 12

احادیث و سخنان امام در مورد حفظ خون و حفظ جان.. 12

دلیل یازدهم: 14

چهره منفور و حق به جانب معاویه. 14

دو مؤید مهم: 15

یکی از تفاوت های زمان امام حسن و امام حسین(علیهما السلام). 15

دلیل دوازدهم: 16

بی نتیجه بودن شهادت امام مجتبی(ع). 16

یا اسیر یا شهید.. 16

دلیل سیزدهم: 17

جلوگیری از غارت و چپاول عراق.. 17

دلیل چهاردهم: 17

خطر بزرگ روم شرقی در صورت قیام. 17

دلیل پانزدهم: 18

جامعه عراق، جامعه ای با عناصر متضاد. 18

قشرهای جامعه عراق: 18

دلیل شانزدهم: 18

ناهماهنگی سپاه. 18

انواع گروه ها و اغراض و عقیده هر گروه: 18

دلیل هفدهم: 20

پیمان شکنی و خیانت مردم به امام. 20

دلیل هجدهم: 21

توطئه و خیانت معاویه در سپاه امام. 21

فتنه و توطئه سیاست همیشگی معاویه: 22

چرا معاویه می خواست بدون جنگ و با صلح بر عراق مسلط شود؟؟! 22

دلیل نوزدهم: 23

خیانت خوارج و ضربت به حضرت... 23

دلیل بیستم: 23

اصلاح میان امت اسلامی... 23

دلیل بیست و یکم: 23

فراهم شدن زمینه انقلاب کربلا... 23

امام حسن(ع) بنیان گذار قیام عاشورا 24

دلیل بیست و دوم: 25

نو ظهور بودن اسلام و عدم بصیرت مردم. 25

واکنش و صف آرایی جدید حضرت در مقابل معاویه. 25

منابع: 28

 

 

 

 

مقدمه:

صلح امام حسن(ع) یکی از مهم ترین وقایع تاریخی است و یکی از راهکار ها و شیوه های ائمه (علیهم السلام) است که باید به دقت مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد. اگر شرایط و اوضاع زمان حضرت را در نظر نگیریم به اشتباه افتاده و شناخت ناقص (و یا حتی غلطی) از آن حضرت به دست می آوریم. چنانکه بسیاری از افراد و مورخین به اشتباه افتاده و گمان میکنند ایشان روش جدیدی را در پیش گرفتند که مخالف سیره و روش پدر و برادر بزرگوارشان بود. حتی بعضی به غلط ایشان را «امام صلح» میخوانند و منظورشان از این «امام صلح» این است که ایشان حتی با دشمن شان نیز صلح کردند و صلح طلب بودند[2] در حالیکه شرایط و موقعیت امام مجتبی(علیه السلام) را در نظر نمیگیرند و شواهد تاریخی نشان میدهد صلح بر این امام همام تحمیل شد و ایشان مجبور به صلح شدند.

البته قابل ذکر است که منشا این تفکر و تصویر غلط از سیره امام مجتبی از سوی امویان مخصوصا معاویه و عباسیان(برای بی اعتبار کردن فرزندان شورشی امام حسن) بوده است. معاویه(علیه اللعنه) تلاش کرد تا موقعیت و شخصیت امام را تخریب کند. که سبب شد در برخی از منابع تصویری از امام ارائه شود که از یک طرف بی بهره از تدبیر و سیاست و از طرف دیگر دنیا طلب[3] و حتی دارای موضعی مخالف موضع پدر و برادرش معرفی شود. نقل هایی وجود دارد که میگوید امام تنها با پذیرفتن چند تعهد مالی از سوی معاویه حاضر شد از حکومت کناره بگیرد. در حالی که متن صلحنامه چیز دیگری را میگوید.

در همین اخبار این مطلب آمده که اساسا امام در امر خلافت حقی برای خود قائل نبوده و به همین دلیل به سادگی آن را تسلیم معاویه کرده است. این حرفی جدید و مطلبی خنده دار است؛ زیرا ائمه خلافت را حق خود میدانستند و در طول دوران حیاتشان برای به دست آوردن آن می جنگیدند.

 

تصمیم قطعی امام بر جنگ:

امویان و عباسیان قصد داشتند این امام مظلوم را مقابل پدر و برادرشان قرار دهند.گویی آن دو جنگ طلب و امام حسن صلح طلب بوده است. با این کار هم وجهه امام حسن و هم وجهه امیرالمومنین و حضرت سیدالشهدا را تخریب میکردند؛چراکه هم امام حسن را صلح طلب و دور از جنگ(یا ترسو از جنگ) و دنیا طلب جلوه می دادند. و هم موضع حضرت امیر و امام حسین را در نبرد با مخالفانشان تضعیف میکردند.[4]

در حالی که به خوبی از سخنان آن حضرت مشخص است که امام تصمیم قاطعی بر جنگ با معاویه داشتند.

چنانکه در سخنان خود فرمودند:« والله لا یثینا عن اهل الشام شک و لا ندم و انما نقاتل اهل الشام بالصبر و السلامه؛ یعنی شک و پشیمانی ما را از جنگ با شامیان باز نمی دارد بلکه ما با بردباری و آرامش با آنها می جنگیم».[5]

در سخنان دیگر خود نیز اظهار جنگ فرمودند.در نامه هایی که بین امام و معاویه رد و بدل شد، آخرین تهدید امام آن بود که اگر امام تسلیم نشود همراه سپاه مسلمانان به سوی او خواهد رفت: فحاکمتک الی الله حتی یحکم الله بیننا و بینکم و هو خیر الحاکمین.[6]

زمانی که نامه نگاری میان امام و معاویه نتیجه ای نبخشید امام به معاویه نوشت: بین من و تو چیزی جز شمشیر حاکم نخواهد بود.[7]

در جای دیگری امام فرمودند:«و الله إنی سلمت الامر لأنی لم أجد أنصارا و لو وجدت أنصارا لقاتلته لیلی و نهاری حتی یحکم الله بیننا و بینه»؛ یعنی: به خدا سوگند من از آن روی کار را به او سپردم که یاوری نداشتم.اگر یاوری می داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا خداوند میان من و او حکم کند.

این ها همه نشان میدهد امام تصمیم مبارزه داشتند امام به دلیل شرایطی که پیش آمد(که اشاره خواهیم کرد انشاالله) مجبور به صلح شدند. جدای از این هیچ عاقلی وقتی تمام شرایط برای او مهیا است و سپاه او آماده نبردند صلح نمیکند.بلکه دلیرانه میجنگد تا حقش را بگیرد. امام حسن که اعقل العقلا بودند مطمئنا بی دلیل صلح نمی کنند. بنابراین معلوم است دلایل دیگری وجود داشته که مانع از جنگ شده.

در پایان به این نکته هم باید اشاره کرد که پیغمبر خدا فرمودند:

الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا.[8] این حدیث به دو مطلب اشاره دارد:

1.امامت این دو برادر بزرگوار

2.برحق بودن این دو امام در هر شرایطی.بنابراین امام حسن(ع) هیچ اشتباهی نکرده اند و کارشان درست بوده است.

 

 

 

 

دلایل و عوامل صلح امام مجتبی(ع):

 

دلیل اول:

سستی مردم عراق در حمایت از امام

 

 ایشان در سخنی فرمودند: «أری أکثرکم قد نکل عن الحرب و فشل فی القتال...».[9]

باز در پاسخ به یکی از معترضان فرمودند:«ما أردت بمصالحتی معاویه إلا أن أدفع عنکم القتل عندما رأیت تباطئ أصحابی عن الحرب و نکولهم عن القتال»؛ هدف من در مصالحه با معاویه جز آن نبود که وقتی سستی یارانم را از جنگ و رویگردانی آنها را از نبرد دیدم دست کم جان شما را حفظ کنم.[10]

 

دلیل دوم:

نبود یار برای امام و عدم وجود جبهه نیرومند

 

 عدم قابلیت مردم در ادامه جنگ در ساباط مشخص شد؛ چون از هم پاشیدند و متفرق شدند.[11] از نظر سیاست داخلی، جبهه نیرومند و متشکل داخلی وجود نداشت؛ چون اولا: مردم عراق آمادگی روحی نداشتند.(به دلیل جنگ های پی درپی که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد). ثانیا: تشکل و هماهنگی و اتحاد نداشتند.[12](در ادامه به این مطلب و چند دستگی مردم عراق اشاره میکنیم).

نکته: مهم ترین و اصلی ترین دلیل برای امام، عدم وجود یار بود.همچنان که اشاره شد و خواهد شد امام یار و یاور و شیعه مخلص و درست وحسابی نداشتند. چنانکه طبری و عده ای دیگر از مورخان می نویسند:«حسن بن علی(ع) زمانی حاضر به صلح شد که یارانش از گرد او پراکنده شده و وی را تنها گذاشتند.»[13]

ابن اثیر هم می نویسد: فلمّا أفرَدوه أمضی الصلح.[14] خود امام هم در پاسخ به اعتراض شخصی فرمودند:«من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با وی نداشتم. اگر یارانی داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود...».[15]

ایشان یک روز در خطبه ای فرمودند:«... اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی کردم، زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است».[16]

 

دلیل سوم:

خستگی مردم از جنگ

 

مردم از جنگ خسته شده بودند و طلبکار حکومت بودند و امام را مسئول کشتگان خود می دانستند؛ زیرا تا پیش از این، سه جنگ جمل و صفین و نهروان را پشت سر گذاشته بودند.[17] در کتاب سیره پیشوایان به این نکته اشاره میکند که مردم در آن سه جنگ با بیگانگان نجنگیدند. بلکه با اقوام و برادران و آشنایان خود جنگیدند؛ زیرا جنگ داخلی بود.[18] بنابراین دو مطلب دست به دست هم داده بود تا مردم عراق جنگ نکنند: اول پشت سر گذاشتن سه جنگ. و دوم داخلی بودن این سه جنگ و جنگ با آشنایان و اقوام.

یک توجیه و بهانه:

*نکته: نکته قابل توجه و بسیار مهم این است که هیچ کدام از اینها دلیل قابل قبول نیست و اینها توجیه و بهانه ای بیش نیست.یعنی با وجود سه جنگ داخلی نیز نمیتوانیم حق را به مردم بدهیم و بگوییم حق داشتند که خسته شوند و جنگ را نخواهند. حتی اگر با اقوامشان هم جنگیده بودند باز باید می جنگیدند و امام را یاری می کردند؛ زیرا:

الف: آیه 24 سوره توبه می فرماید: « بگو اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، و خویشانتان و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کسادی اش بیم دارید و خانه هایی که به آن دل خوش کرده اید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب ترند، پس منتظر باشید تا خداوند عذاب[دنیا و آخرت] خود را بیاورد. خداوند گروه منحرف نافرمان را هدایت نمی کند»[19] و [20].

بنابراین، این دلیل حجت و جواب در برابر خدا نیست.

ب: این اتفاق جدیدی نبود؛ زیرا در زمان پیامبر هم همین اتفاقات در جنگ با کفار می افتاد.مثلا پدر و پسر در مقابل هم دیگر بودند. و این جنگ ها کثیر بود. بنابراین باز هم دلیل و حجت قابل قبول نیست و بهانه ای بیش نیست.

 

دلیل چهارم:

پراکندگی اصحاب و درهم ریختگی سپاه

 

مردم از سپاه امام فرار کرده و به پیش معاویه رفتند و با او بیعت کردند در حالیکه قبلا با امام بیعت کرده بودند.در واقع به امام خیانت کردند.[21] امام در پاسخ شخصی فرمودند:«...من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آنهارا امتحان کرده ام. ...نه وفادارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پایبندند. ...بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه میکنند ولی عملا با دشمنان ما همراهند».[22] از این جمله آخر امام نفاق و دورویی مردم کوفه مشخص می شود.

 

علت این فتنه و فساد و پراکندگی:

 آیت الله شیخ راضی آل یاسین علت این فتنه و فساد در میان مردم را دو چیز میداند:  اول: انحراف برخی از طبیعت ها.  دوم: نو ظهور بودن اسلام.[23] و [24]

دلیل پنجم:

برخورد های گوناگون و رنگ عوض کردن مردم عراق

 

مردم عراق و کوفه یکدل و یک جهت نبودند و هر روز زیر پرچمی گرد می آمدند و همواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح نان به نرخ روز می خوردند[25]؛ زیرا از گروه های مختلفی تشکیل شده بودند و متحد نبودند که در ادامه اشاره خواهد شد انشاالله.

 

دلیل ششم:

عدم اتحاد و عدم اراده مردم عراق

 

امام در حدیثی فرمودند: «و رایت اهل العراق لا یثق بهم احد ابدا الا غلب». اهل عراق مردمانی هستند که هرکس به آنها اعتماد کند مغلوب خواهد شد زیرا هیچ کدام با دیگری در فکر و خواسته ها موافقت ندارند.آنان نه درخیر و نه شر هیچ قصد جدی ندارند.[26]

 

دلیل هفتم:

عدم اعتماد به مردم

 

به دو دلیل اعتماد به مردم وجود نداشت:

   الف: عدم همکاری و همراهی با امام

   ب: همکاری با معاویه. امام مجتبی(ع) میفرمایند: والله لو قاتلت معاویه لاخذوا بعنقی حتی یدفعونی الیه سلما.[27] به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل میدهند.[28]و[29].

 

دلیل هشتم:

اکراه و عدم حضور مردم

 

برپایی جنگ منوط به حضور مردم است و امام دیدند مردم اکراه دارند.

ایشان هم نمی توانستند مردم را اجبار و تحمیل کنند که به جنگ بیایند. بلکه نصیحت میکردند. و وقتی مردم یاری نکردند و ایشان را نخواستند به مدینه رفتند. بنابراین امام یاور نداشتند. ایشان در حدیثی فرمودند:«إنی رأیت هوی عظم الناس فی الصلح و کرهوا الحرب فلم احب أن أحملهم علی ما یکرهون» من خواسته بیشتر مردم را در صلح و ناخشنودی نسبت به جنگ دیدم و دوست ندارم تا آنها را بر آنچه ناخوش دارند اجبار کنم.[30] باز در جای دیگر در ادامه حدیث(اری اکثرکم قد نکل... که در مورد اول اشاره شد)[31] میفرمایند:«...و لست أری أحملکم علی ما تکرهون».[32] یعنی: من چنان نیستم تا شما را بر آنچه ناخوش دارید اجبار کنم.

 

 

 

دلیل نهم:

دنیا پرستی مردم و ترجیح دنیا بر دین

 

امام در سخنانی که روحیه مردم را بیان می کردند، فرمودند: «شما با گذشته خود تفاوت کرده اید. آنگاه که به صفین می رفتید دینتان در پیش رویتان بود. اما امروز دنیاتان مقدم بر دینتان است».[33]

 

دلیل دهم:

حفظ شیعیان و تشیع

 

پذیرش صلح برای حفظ شیعیان و حفظ تشیع و دین اهمیت فراوانی برای امام داشت.[34] چراکه اگر می جنگیدند، در جنگ، سپاه امام مجتبی(ع) مغلوب می شد و معاویه به سرزمین ها و شهر های اسلام می تاخت و تا می توانست می کشت. به ویژه شهر های مکه و مدینه و کوفه و بصره و دیگر آبادی هایی که در قلمرو حکومت امام علی و امام حسن(ع) قرار داشت(و به احتمال زیاد شیعیان زیادی هم در این شهر ها بود).و این چنین تعداد کشته ها بر خلاف عاشورا محدود نمی ماند و از حساب می گذشت. این است آن حفظ خونی که امام از آن یاد میفرمایند.[35]

 

احادیث و سخنان امام در مورد حفظ خون و حفظ جان

حضرت در احادیث و سخنان فراوانی به این نکته اشاره فرمودند. از جمله:

اول: در روایتی فرمودند:«إنی لما رأیتک لیس بکم علیهم قوه سلمت الأمر لأبقی أنا و

أنتم بین أظهرکم». زمانی که دیدم شما قدرت کافی در اختیار ندارید کار را تسلیم کردم تا من و شما بمانیم.[36]

دوم: در سخن دیگری فرمودند:«فصالحت بقیا علی شیعتنا خاصه من القتل فرأیت دفع هذه الحروب إلی یوم ما فإن الله کل یوم هو فی شأن»؛ من برای حفظ شیعیانمان از قتل مصالحه کردم و اندیشیدم تا این جنگ ها را تا مدتی به تاخیر بیندازم چرا که خداوند هر روز در تدبیر امور است.[37]

سوم: ایشان در پاسخ یکی دیگر از معترضان فرمودند:«ما أردت بمصالحتی معاویه إلا أن أدفع عنکم القتل عندما رأیت تباطئ أصحابی عن الحرب و نکولهم عن القتال»؛ هدف من در مصالحه با معاویه جز آن نبود که وقتی سستی یارانم را از جنگ و رویگردانی آنها را از نبرد دیدم دست کم جان شما را حفظ کنم.[38]

چهارم: امام در پاسخ به معترض دیگری صلح خویش را مثابه صلح جدش پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانسته البته با این تفاوت که صلح پیامبر صلح با کفار (بالتنزیل) بوده و این صلح با کفار (بالتأویل) است.سپس فرمودند:« و لولا ما أتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الارض أحد إلا قتل»؛ اگر من چنین نمی کردم از شیعیان ما کسی نبود جز آن که کشته می شد.[39]

پنجم: امام در پاسخ اعتراض حجربن عدی فرمودند: «یا حجر لیس کل الناس یحب ما تحب و ما فعلت إلا إبقاء علیک و الله کل یوم هو فی شأن»؛ ای حجر همه مردم آنچه را تو دوست داری خوش نمی دارند. من این اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو (و امثال تو) نکردم. خداوند نیز هر روز در تدبیر امور است.[40]

ششم: امام در پاسخ اعتراض مالک بن ضمره به او فرمودند:«یا مالک لا تقل ذلک إنی لما رأیت الناس ترکوا ذلک إلا أهله خشیت أن تجتثوا عن وجه الارض فأردت أن یکون للدین فی الارض ناعی»؛ ای مالک چنین مگوی زمانی که دیدم مردم جز عده ای این کار را ترک کردند ترسیدم که ریشه شما از زمین کنده شود. پس مصمم شدم تا در روی زمین برای دین فریادگری باقی بگذارم.[41]

هفتم: ایشان در سخن دیگری فرمودند:«إنما هادنت حقنا للدماء و صیانتا و اشفاقا علی نفسی و أهلی و المخلصین من أصحابی»؛ من صلح را پذیرفتم تا از خونریزی[42] جلوگیری کرده و جان خود، خانواده و اصحاب صمیمی خودم را حفظ کرده باشم.[43]

*از این دو روایت آخر مخصوصا روایت ششم بر می آید که امام برای حفظ تشیع و حفظ دین و اینکه دین از بین نرود، این کار را قبول کردند.

هشتم: امام در سخنی اقدام خود را شبیه سوراخ کردن کشتی توسط آن عالم همراه حضرت موسی(ع) کرد که هدف او حفظ کشتی برای صاحبانش بود.[44] یعنی در ظاهر ممکن است کار اشتباهی باشد در حالیکه هدف و مقصود بسیار مهمی دارد.

 

دلیل یازدهم:[45]

چهره منفور و حق به جانب معاویه

 

 از سخنان قبلی امام به خوبی دریافت میشود که بینش امام بسیار قوی و منطقی بوده است. ایشان می دانستند که معاویه با چهره حق به جانبی که گرفته و با سپاه عظیمی که در اختیار دارد می تواند حرکت محدود عراق را سرکوب کرده و برجستگان خاندان علوی و شیعیان را به بهانه قتل عثمان نابود کند.معاویه تمام ظواهر کار را به نفع خود شکل داده بود. تا این زمان او توانسته بود عراق را نیز به تردید وادارد.[46]

بنابراین یکی از علل صلح، شرایط و اوضاع زمان امام مجتبی(ع) است و یکی از آن شرایط مهم، شخصیت کثیف و فریبکار معاویه است. او فقط ظواهر را رعایت می کرد و به معنی واقعه کلمه یک منافق و دورو بود. به علاوه اینکه او در حل و فصل مشکلات، سیاست فوق العاده و ماهرانه ای داشت. و به همین علت بود که امام نمی توانستند قیام کنند و شهید شوند(که درآینده بدان اشاره خواهد شد).[47]

دو مؤید مهم:

یکی از مؤید های اصلی اش هم قیام نکردن ابا عبدالله(ع) تا زمان حیات معاویه است. امام حسین(ع) در مدت 10سال آخر حکومت معاویه(تقریبا از سال 50 تا 60 هجری) قیام نکردند و منتظر فرصت مناسبی بودند و افکار عمومی را آماده می ساختند.[48] مؤید بعدی سخنان خود امام حسین(ع) است. امام حسین(ع) در برابر شخصی که از ایشان خواسته بود تا دست به قیام بزند، فرمود:«اما انا .... و احترسوا الظنه مادام معاویه حیا»؛ امروز عقیده من چنین نیست. خدای شما را رحمت کند تا هنگامی که معاویه زنده است در خانه هاتان بمانید و از کاری که به شما ظنین شوند بپرهیزید.[49]

باز امام حسین(ع) در پاسخ به فرد دیگری جملاتی شبیه به این جملات فرمودند.[50]

 

یکی از تفاوت های زمان امام حسن و امام حسین(علیهما السلام):

لازم است در اینجا به این نکته اشاره کنیم که یکی از تفاوت های زمان امام حسن(ع) با زمان امام حسین(ع) همین است که اگر امام حسن(ع) قیام میکردند، قیام مسلمانان در برابر مسلمانان بود(به دلیل حفظ ظواهر توسط معاویه). به همین علت تاثیر خاصی نداشت. در حالیکه نگرش مردم از قیام امام حسین(ع) در برابر یزید، قیام حق علیه باطل و به منظور حفظ اسلام بود. نه اختلاف سیاسی یا کشمکش بر سر تصاحب مقام و قدرت.[51]

 

دلیل دوازدهم:

بی نتیجه بودن شهادت امام مجتبی(ع)

 

 اگر امام به شهادت می رسیدند بی نتیجه بود؛ زیرا در دلیل قبلی گفتیم که معاویه حق به جانب بود. او با طرح خون عثمان فضای مسومی ایجاد کرده بود. علاوه برشام، مصر و بسیاری از نقاط دیگر را در اختیار داشت. امام نیز از خونریزی بی حاصلی که نتایج سیاسی روشنی نداشته باشد بیزار بودند. و در چنین وضعیتی شهادت امام لوث میشد.[52]

یا اسیر یا شهید

در کتاب سیره پیشوایان نیز میگوید: امام در صورت قیام یا شهید می شدند یا اسیر. در صورت شهادت، در آن روزگار آنچه به نام شهادت شناخته شده بود تاثیری که باید نداشت.[53] در صورت پیروزی شام، امام حسن و امام حسین(ع) و تمام خاندان و یارانشان کشته میشدند. در این صورت هیچ عذری در مورد این جنایت بزرگ بهتر از این نبود که معاویه مسئولیت فاجعه را متوجه امام حسن نموده و به مردم بگوید من حسن را به صلح خواندم ولی او به هیچ چیز جز جنگ رضایت نداد، من زندگی او را میخواستم اما او مرگ مرا، من در پی حفظ خون مردم بودم ولی او طالب قتل مردم بود. این تردستی سیاسی بسیاری از اهداف معاویه را تامین میکرد و او در نظر عموم، رقیب فاتح و در عین حال مرد عادل و منصفی قلمداد میشد که همه کسانی که ندای صلح او را پیش از شروع جنگ شنیده بودند حق را به جانب او میدادند و او را منصف و عادل می دانستند.[54] اگر این واقعه اتفاق می افتاد، نه تنها خون امام و اطرافیانشان بی دلیل ریخته میشد بلکه معاویه خود را حق به جانب و عادل معرفی کرده بودظ. 

و اما در صورت اسارت: قرائن نشان میدهند اگر امام قیام میکردند او را به عنوان یک شهید قهرمان نمی کشتند، بلکه او را اسیر می کردند. در این صورت معاویه به هدفش می رسید؛ زیرا او می خواست ننگی را که او و خاندانش از دست سربازان اسلام دیده بودند و روزی به دست سربازان سلحشور اسلام اسیر شده بودند از طریق اسیر کردن یکی از بزرگان آل محمد(علیهم السلام) جبران (و تلافی) کند. پس در این صورت امام به صورت شهیدی قهرمان کشته نمی شدند بلکه گرفتار معاویه شده و به گونه ای نامعلوم تلف می گشت.[55]

بنابراین اگر در این زمان قیام میکردند معلوم نبود بازتاب آن در جامعه اسلامی چگونه خواهد بود و در افکار عمومی چگونه انعکاس خواهد یافت.[56](و این بازتاب و انعکاس در افکار عمومی برای امام بسیار مهم بود. چراکه نمی توانستند به هیچ دلیلی خود را به کشتن بدهند).

دلیل سیزدهم:

جلوگیری از غارت و چپاول عراق

 

با وجود صلح بهانه ای برای حفظ عراق از غارت و چپاول وجود داشت؛[57] زیرا در این صورت معاویه دیگر حمله نمیکرد و جنگی پیش نمی آمد و در نتیجه غارت و چپاولی نیز وجود نمی داشت.

 

دلیل چهاردهم:

خطر بزرگ روم شرقی در صورت قیام

 

 از نظر سیاست خارجی و شرایط خارج از مرزهای اسلامی، جنگ داخلی مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتوری روم شرقی منتظر فرصتی بود تا ضربتی به اسلام بزند. وقتی خبر صف آرایی سپاه امام و معاویه رسید، با سپاهی عظیم عازم حمله به کشور اسلامی شد. شخصیتی مثل امام حسن(ع) که رسالت حفظ اساس اسلام را به عهده داشتند، راهی جز این نداشتند که با قبول صلح این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کنند.[58]

 

دلیل پانزدهم:

جامعه عراق، جامعه ای با عناصر متضاد

 

جامعه آن روز یک جامعه متشکل و فشرده و متحد نبود. بلکه از قشرها و گروه های مختلف و متضادی تشکیل یافته بود. 

قشرهای جامعه عراق:

شرح قشرها بدین نحو است:

  1. پیروان و طرفداران حزب اموی
  2. خوارج. که این دسته، جنگ با هردو گروه(یعنی امام حسن(ع) و معاویه) را واجب میدانستند.
  3. مسلمانان غیر عرب. که حدود بیست هزار نفر بودند.
  4. گروهی که عقیده ثابتی نداشتند و در تردید بودند که کدام طرف حق است.
  5. پیروان و شیعیان خاص حضرت امیر(ع)[59]

نمونه ی متحد نبودن و تضاد عراقیان در سخنان امام مجتبی(ع) پیداست. حضرت در یکی از سخنان خود در مورد مردم کوفه فرمودند:«من کوفیان را خوب می شناسم ...آنها ...نه وفادارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند».[60]

 

دلیل شانزدهم:

ناهماهنگی سپاه

 

وجود قشرهای مختلف در جامعه عراق، در صفوف سپاه امام نیز منعکس شد و تاثیر گذاشت. و آن را به صورت ارتشی نا هماهنگ با ترکیب ناجور در آورد که هر قشر و گروهی با غرض و هدف و عقیده خاص خود به میدان آمده بودند.

 

انواع گروه ها و اغراض و عقیده هر گروه:

این گروه ها و اغراض و عقیده شان عبارت است از:

  • اول: شیعیان و طرفداران امیرالمومنین. (پر واضح است که به دلیل پیروی از امام و جهاد فی سبیل الله آمده بودند).
  • دوم: خوارج؛ که از هر وسیله ای برای جنگ با معاویه استفاده می کردند و شرکت آنها در سپاه امام به خاطر دشمنی با معاویه بود، نه دوستی با امام حسن(ع).
  • سوم: افراد سودجو و دنیا پرست؛ که به طمع منافع مادی در سپاه امام داخل شده بودند.

*نکته: بدیهی است که حداقل وجود چنین افرادی برای سپاه امام بسیار خطرناک است؛ زیرا کسی که هدفش منافع مادی و دنیوی باشد هر کجا که بیشتر به این هدفش میرسد حاضر می شود. لذا ممکن است سپاه حریف را ترجیح دهد. امروز احتمال میدهد در سپاه امام بیشتر به هدفش میرسد و حاضر میشود. اما فردا اگر ببیند که جای دیگری مال دنیا بیشتر است، امام را رها کرده و دنبال آن میرود. و این چنین بود که امام تنها شدند و نتوانستند کاری را از پیش ببرند. نکته قابل توجه این است که این افراد در زمان رسول الله(ص) نیز در میان سپاه بودند و همچنین در زمان امیرالمومنین با همین اغراض وجود داشتند.

  • افراد دو دل و شکاک که شخصیت بزرگی مانند امام حسن(ع) در نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت.

*نکته: این افراد نیز انسان های خطرناکی بودند و در یک جمله تحلیل درست نداشتند و نمی توانستند حق را از باطل تشخیص دهند. یعنی فرقان(وسیله جدا کننده حق از باطل) نداشتند.

  • گروهی که نه به خاطر دین، بلکه از روی تعصب عشیرگی و قبیلگی و صرفا به پیروی از رئیس قبیله خود برای جنگ حاضر شده بودند.

 *نکته: این افراد نیز چشم و گوششان کور و کر بود و فقط دنبال رئیس قبیله حرکت می کردند. مثل دسته ی شتران که با طنابی به هم وصل باشند. هر کجا شتر اول برود دنبال او می روند. و کاری ندارند که کجا میرود. آیا این راهی که میرود حق است یا باطل و غلط؟ فقط به دلیل تعصبات قبیلگی دنباله رو او هستند.

به همین دلیل سپاه امام یکپارچگی و انسجام لازم را جهت مقابله با دشمنی همچون معاویه نداشتند.[61] یک سند گویا نیز از سخنان خود امام وجود دارد که حضرت(ع) در سخنرانی ای در مدائن، تقریبا به همه عوامل و قشر های فوق اشاره کرده و مردم را به چند دسته تقسیم نمودند. و این خود سندی گویا از زبان آن حضرت از حال و روز جامعه آن زمان است.[62]

 

دلیل هفدهم:

پیمان شکنی و خیانت مردم به امام

 

قبلا در دلیل پنجم به رنگ عوض کردن و نان به نرخ روز خوردن مردم عراق اشاره شد. بر همین اساس همزمان با بحران آرایش سپاه، عده ای از رؤسای قبایل و افراد وابسته به خاندان های بزرگ کوفه (که قدرت و موقعیت را پیش معاویه دیدند) به معاویه نامه هایی نوشتند و حمایت خود را از حکومت او اعلام کرده او را به حرکت به سوی عراق (و شاید حاکمیت عراق) تشویق کردند. آنها در نامه هایشان به معاویه گفتند به محض نزدیک شدن تو، امام را تسلیم یا ترور می کنند. یعنی به امام خیانت کرده و پیمان شکنی کردند. آنها چند رو و منافق بودند. معاویه هم عین نامه ها را برای امام فرستاد و پیغام داد چگونه با اتکا به چنین افرادی حاضر به جنگ است؟[63]

مؤید این معنا و این دلیل پاسخ امام حسن(ع) به یکی از شیعیان است. حضرت فرمودند:« سوگند به خدا اگر با معاویه جنگ می کردم مردم مرا به او تسلیم می کردند».[64]

 

 

دلیل هجدهم:

توطئه و خیانت معاویه در سپاه امام

 

معاویه (علیه اللعنه) در سپاه امام در دو جا توطئه و خیانت بزرگی کرد:

اول: خیانت عبید الله بن عباس: معاویه او را با پول خرید. به این صورت که کسی را به طور مخفیانه به سوی او فرستاد که به او بگوید: «حسن از ما تقاضای صلح کرده. اگر اکنون بپیوندی به تو یک میلیون درهم می دهیم. که پانصد هزار را الآن نقد بگیر و پانصد هزار باقی را زمانی که معاویه وارد کوفه شد بگیر».[65] و او پذیرفت و شبانه فرار کرد و همراه او هشت هزار نفر رفتند.

خیانت معاویه و البته این فرمانده در تضعیف روحیه سپاه خیلی مؤثر بود.[66] و برای خود امام مجتبی(ع) نیز گران آمد؛ چراکه نزدیک ترین اشخاص به او یعنی عموزاده اش خیانت کرد و با اینکه فرمانده لشکر بود اما با تطمیع معاویه به او پیوست.

دوم: فتنه و توطئه و ایجاد شکاف و اختلاف در میان افراد سپاه امام: طبق فرموده امام، بعد از عبیدالله بن عباس، قیس بن سعد فرمانده لشکر شد. معاویه خواست او را نیز بفریبد ولی او فریب نخورد. او به منظور ایجاد شکاف و شایعه سازی در میان ارتش امام، به وسیله جاسوسان خود در میان لشگر امام شایع می کرد که قیس بن سعد با معاویه سازش کرده و در میان سپاه قیس نیز شایع میکرد که حسن بن علی با معاویه صلح کرده است. توطئه و فتنه بزرگ دیگری که انجام داد این بود که چند نفر افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند به حضور امام فرستاد. این افراد در مدائن با حضرت ملاقات کردند و پس از خروج از چادر امام در میان مردم جار زدند: «خداوند به وسیله فرزند پیامبر فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت. حسن بن علی با معاویه صلح کرد و خون مردم را حفظ نمود». مردم هم که به سخنان آنها اعتماد داشتند در صدد تحقیق بر نیامدند و سخنان آنها را باور نموده و بر ضد امام شورش کردند و به خیمه امام حمله ور شده و آنچه در خیمه بود به یغما بردند. حتی در صدد قتل امام نیز برآمدند. آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.[67]

*نکته: قبلا اشاره شد که سپاه امام از افراد و قشرهای مختلفی تشکیل شده اند. پس بعید نیست که حرف های آنها را باور کرده و به امام حمله کنند؛ چون انسان های درست و حسابی و یاران کیّس و تیزهوش و با بصیرتی نبودند. و این چنین متفرق شدند. حتی گفته شد که در میان آنان خوارج و افراد دنیا پرست نیز بودند و بعید نیست که در صدد قتل امام برآیند.[68] یعنی خود افراد سپاه انسان های خوبی نبودند حالا که معاویه فتنه هم کرده، به طریق اولی دیگر چیزی برای امام نماند.

فتنه و توطئه سیاست همیشگی معاویه:

فتنه و توطئه کار جدیدی نبود که از معاویه سر بزند. یکی از سیاست ها و کار های همیشگی او فتنه و توطئه است. از جمله در ماجرای حکمیت در جنگ صفین.

 

چرا معاویه می خواست بدون جنگ و با صلح بر عراق مسلط شود؟؟!

 این ها همه نشان میدهد که معاویه از قبل برنامه ریزی کرده بود که صلح را بر امام تحمیل کند.تا شاید هم بتواند چهره امام را مخدوش کند و امام را صلح طلب نشان دهد(هم چنان که در اول بحث اشاره شد) و هم بتواند بدون درگیری و جنگ و با راحتی بر عراق مسلط شود.[69] شیخ راضی آل یاسین دلیل دیگری ذکر میکند و می فرماید: معاویه چنین پنداشته بود که کناره گرفتن امام حسن از حکومت به نفع او است و در افکار عمومی به معنای کناره گرفتن از خلافت تلقی خواهد شد (یعنی با صلح در ظاهر امام از حکومت کناره گرفتند) و گمان کرده بود که پس از این پیشامد، او در نظر مسلمانان به عنوان خلیفه قانونی معرفی خواهد شد. در واقع پیشنهاد صلح از طرف او فقط طغیان یک حس سودجویانه است.[70]

 

دلیل نوزدهم:

خیانت خوارج و ضربت به حضرت

 

گفتیم که یاران امام بر امام یورش بردند. در این بین یکی از خوارج(جراح بن سنان) با این فریاد که تو نیز همانند پدرت مشرک شده ای[71]، ضربت سختی بر ران پای آن حضرت وارد کرد که موجب ضعف قوای جسمانی حضرت شد. معاویه از فرصت استفاده کرد و بر اوضاع تسلط یافت. بدین ترتیب امام نیز که نیروی نظامی لازم را از دست داده و تنها مانده بود، به ناچار صلح را پذیرفت.[72]

نکته: تقریبا میتوان این دلیل را ذیل دلیل17 آورد و با آن مرتبط است.

 

دلیل بیستم:

اصلاح میان امت اسلامی

 

یکی دیگر از اهداف و علل صلح قهرمانانه این امام همام اصلاح میان امت اسلامی و جلوگیری از خون ریزی و صیانت مقدسات و همچنین محقق ساختن وجهه ی نظر اسلامی بوده.[73]

به نظر میرسد این دلیل،(همان طور که قبلا اشاره شد) برای زمانی است که خون ریزی بی فایده باشد و هیچ تاثیری در جامعه نداشته باشد. و الا اصل خون ریزی مشکلی ندارد و بعضی جاها جنگ لازم و واجب است.

 

دلیل بیست و یکم:

فراهم شدن زمینه انقلاب کربلا

 

با صلح امام مجتبی(ع)، زمینه انقلاب کربلا حفظ و فراهم شد؛ چراکه اگر این صلح واقع نمی شد، بر حسب ظاهر حضرت امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در همان میدان جنگ از بین می رفتند و(همان طور که قبلا اشاره کردیم) حتی ممکن بود اشرار شام و منافقان از اصحاب و تطمیع شدگان و خوارج از خدا بی خبر، آن دو بزرگوار را تسلیم معاویه کنند و آن زمان دیگر معلوم نبود چه فاجعه ای به وجود بیاید.

ولی با انجام صلح، علاوه بر وجود مقدس خود امام حسن، حضرت امام حسین(ع) که محور انقلاب کربلا بود، کاملا مصون ماند و توانست در وقت لازم رهبری خود را ایفا کند. چنان که نیرو های لازم در خلال این مدت کاملا تربیت شدند و در انقلاب کربلا حماسه های جاوید آفریدند.

بالاخره اگر صلح نمی شد معاویه به دست عوامل نابکار خود یا کسانی دیگر، چراغ هدایت خاندان پیغمبر را خاموش می کرد و زمینه همه چیز منتفی می شد و در حقیقت این صلح، آتش بس برای تجدید قوا و سازماندهی نیرو های ضد حکومت ال ابی سفیان بود.[74]

 

امام حسن(ع) بنیان گذار قیام عاشورا

مرحوم علامه سید شرف الدین عاملی در مقدمه کتاب صلح الحسن می نویسد:« این دو برادر (امام حسن و امام حسین) دو رویه یک رسالت بودند که وظیفه و کار هریک، در جای خود و در اضاع و احوال خاص خود از نظر ایفای رسالت و تحمل مشکلات، و نیز از نظر فداکاری و از خود گذشتگی، درست معادل و هم وزن دیگری بود. امام حسن(ع) از بذل جان خود دریغ نداشت و امام حسین(ع) در راه خدا جانبازتر از برادرش نبود. چیزی که هست، امام حسن جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتی که پیش از آنکه حسینی باشد، حسنی بود. زیرا این امام حسن بود که در واقع شالوده نهضت عاشورا را ریخته و آن را به ثمر رساند.[75]

 

 

دلیل بیست و دوم:

نو ظهور بودن اسلام و عدم بصیرت مردم

 

یکی از دلایل بسیار مهم(همان طور که ذیل دلیل چهارم بدان اشاره شد) این بود که اسلام تازه پا گرفته بود و زمان زیادی از تشکیل آن نمی گذشت.[76]

این علت، علت مهمی است؛ زیرا بعضی از افراد تازه مسلمان شده بودند و بصیرت و توجه کامل نداشتند و درست تربیت نشده بودند. به علاوه اینکه خلفای غاصب بعد از پیغمبر(ص) نگذاشتند تا حضرت امیر(ع) زمام امور را به دست بگیرند و مسلمانان را تربیت کنند. در واقع تیشه به ریشه اسلام زدند و ستون اسلام را متزلزل کردند.

 این دلیل، یکی از دلایلی است که زمان امیرالمومنین هم وجود داشت. زمانی که حق ایشان را غصب کردند یکی از دلایلی که حضرت قیام نکردند این بود که موالیان و افرادی که تازه مسلمان شده بودند، وجود داشتند و حضرت نمی توانستند قیام کنند.

 

واکنش و صف آرایی جدید حضرت در مقابل معاویه:

اکنون بنگرید که آن امام هُمام در چه شرایط جانکاه و دلخراشی قرار گرفته بودند: (همان طور که عرض شد) لشکر ایشان که همه نوع افراد را داشت، در برابر خوارج(که دشمنان علی و آل علی بودند) یا در برابر گروه های بی بصیرت دنیا طلب و یا شیعیان بی ثبات، شیعه خالص امام اندک بود. خود حضرت هم چندین بار مورد حمله افراد سپاه خودش واقع شده بود. آنها عبای حضرت را برده، خیمه های ایشان را غارت کرده بودند و شمشیر به ران مبارکش زدند. و حتی صریحا او را مشرک و کافر خواندند. آثار تفرق، تشتت، ضعف، زبونی و بی وفایی از همه جا نمودار بود. حتی نزدیک ترین اشخاص به ایشان یعنی پسر عمویش(عبید الله بن عباس) به ایشان خیانت کرد و به خاطر مال دنیا به معاویه پیوست. و گفته شد که عده ای از پشت خنجر زده و به معاویه نامه نوشتند و وعده همکاری به او را دادند.

چنین تنگنایی برای هیچ کسی پیش نیامده و اصلا قابل تصور نیست. معاویه نامه ای به حضرت نوشت و از ایشان خواست که صلح کند و وعده تعهد به صلحنامه را داد. امام می دانستند که اعتمادی به معاویه نیست و این ها همه مقدمه خیانت و اقدام به قتل وی است. ولی شرایط مرگبار اصحاب و یارانش و فساد درون آنان و.... امام را ناچار به پذیرش صلح کرد.[77]

اما با وجود همه این موارد، حضرت مغلوب نشده و شکست نخوردند؛ بلکه حضرت مجبور شدند صف آرایی جدیدی انجام دهند و واکنش دیگری نشان دهند. واکنشی که حتی معاویه با همه سیاست مداری و خدعه گری اش، غافلگیر شد و آن را درک نکرد و متوجه این تدبیر امام نشد.[78] در واقع امام حسن(ع) فقط سنگر مبارزه را تغییر داد. به عبارت دیگر تغییر جای دادند نه تغییر جهت.[79]

امام حسن مجتبی(ع) با صلح، معاویه را در قید و بند شرایط و تعهداتی قرار دادند که معلوم بود کسی چون معاویه آن تعهدات و پیمان ها را آشکارا نقض خواهد کرد. بدین ترتیب مردم نسبت به او خشمگین می شوند، یعنی در واقع بذر خشم و انتقام به وسیله صلح پاشیده شد. این می تواند خلاصه طرح سیاسی ای باشد که امام حسن(علیه الصلوه و السلام) به خاطر آن تن به قبول صلح دادند.[80]

علامه مجاهد مرحوم سید شرف الدین عاملی، در مقدمه ای که بر کتاب پر ارج «صلح الحسن» تالیف دانشمند و محقق عالیقدر شیخ راضی آل یاسین نوشته، چنین می نگارد: «مهم ترین هدف امام حسن(ع) آن بود که پرده از چهره این طاغیان بردارد و آنان را آن طور که بودند بشناساند تا از عملی شدن نقشه هایی که برای از بین بردن رسالت جدش پیامبر کشیده بودند جلوگیری نماید، و این هدف امام به طور کامل برآورده شد و ماسک از چهره کثیف امویان بر افتاد و ماهیت پلید آنان آشکار گشت».[81]

توضیح آنکه: مردم عراق به دلایلی که گفته شد(از جمله رنگ عوض کردن، دنیا پرست بودن، متعهد نبودن، خیانت کردن و...) متمایل به معاویه شدند. به حدی که حاضر بودند امام را دست بسته تحویل معاویه دهند. آنها فکر میکردند که با معاویه به دنیایشان می رسند و آسوده خاطر زندگی می کنند. امام با صلح خود نشان دادند که معاویه قابل اعتماد نیست و تمایل و علاقه مردم را تبدیل به خشم و انکار کردند؛ زیرا مردم به عینه دیدند که معاویه به تعهداتش پای بند نیست.

در واقع امام حسن مجتبی(ع) با تدبیر و سیاست حکیمانه خود راهی را برگزیدند که در هر صورت به نتیجه و هدفشان می رسیدند. اگر معاویه به شرایط و متن صلحنامه عمل میکرد، فبها. امام به هدفشان رسیده بودند. و اگر عمل نمی کرد باز امام به نتیجه شان رسیده بودند و مغلوب نشده بودند؛ زیرا او بدعهدی می کرد و چهره خودش را در نظر مردم مخدوش می کرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

  1. جعفریان،رسول(1343)؛ حیات فکری-سیاسی امامان شیعه، نشر علم،1390، تهران.
  2. پیشوایی، مهدی؛ سیره پیشوایان(نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان معصوم)، انتشارات موسسه امام صادق(علیه السلام)، چاپ هجدهم، بهار1385،قم.
  3. آل یاسین، راضی؛ صلح امام حسن(ع): پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، انتشارات انقلاب اسلامی،1397، تهران.
  4. ،الیعقوبی، احمد بن محمد ابن واضح ؛ تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الراضی، 1373، بیروت.
  5. الشیخ المفید، محمد بن محمد؛ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، انتشارات موسسه آل البیت(ع)، 1413ه.ق، قم.
  6. علامه مجلسی،محمد باقر؛ بحار الانوار، انتشارات موسسه الوفاء، بیروت.
  7. مالکی، ابن صباغ؛ الفصول المهمه فی معرفه الائمه؛ منشورات الاعلمی، 1303ه.ق، تهران.
  8. الدینوری، احمد بن داود؛ اخبار الطوال، مکتبه عیسی البابی، 1960م، قاهره.
  9. حرانی،ابن شعبه؛ تحف العقول، انتشارات اسلامی، قم.
  10. الجوینی الخراسانی،ابراهیم بن محمد؛تحقیق محمد باقر محمودی؛ فرائد السمطین، انتشارات موسسه المحمودی، بیروت.
  11. الشیخ الصدوق،محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه ؛ علل الشرائع، مطبعه الحیدریه، 1385ه.ق، نجف.
  12. ابن شهر آشوب مازندرانی؛ مناقب، انتشارات علامه، 1379ه.ق، قم.
  13. ابن عساکر،علی بن الحسین؛ تحقیق العلامه المحمودی؛ ترجمه الامام الحسن(ع) من تاریخ دمشق، بیروت.
  14. بحرانی، شیخ عبدالله؛ تحقیق مدرسه الامام المهدی(ع)؛ عوالم العلوم، قم.
  15. ابن الاثیر،ابوالحسن علی بن ابی الکریم؛ الکامل فی التاریخ، انتشارات دار صادر، 1385ه.ق، بیروت.
  16. طبرسی، ابو علی فضل بن حسن؛ اعلام الوری، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، 1390ه.ق، تهران.
  17. طبرسی؛ احتجاج، المطبعه المرتضویه، 1350ه.ق، نجف.
  18. طبری،محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک، دار القاموس الحدیث، بیروت.
  19. ابن اثیر؛ اسد الغابه فی معرفه الصحابه، انتشارات المکتبه الاسلامیه، تهران.
  20. شبّر،سید عبدالله؛ جلاء العیون، مکتبه بصیرتی، قم.
  21. ابن ابی الحدید المعتزلی؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ شرح نهج البلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ه.ق، قاهره.
  22. الطبرسی، ابی علی فضل بن حسن؛ تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران.
  23. اربلی، علی بن عیسی؛ تحقیق سید هاشم رسولی؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه، 1381، تبریز.
  24. الاصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین، المطبعه الحیدریه، 1965م، نجف (و تحقیق احمد صقر، بیروت، 1408).
  25. حکیمی، محمدرضا؛ امام در عینیت جامعه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
  26. کریمی جهرمی، علی؛ امام حسن مجتبی(ع) ریحانه محمد(ص)، انتشارات بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول، 1393، قم.

 



[1]. طلبه سطح یک حوزه علمیه قم مدرسه رشد

[2]. قابل ذکر است که صلح طلب بودن یک معنای مثبت دارد و یک معنای منفی.معنای مثبتش بدین معناست که انسان با مومنین از در صلح وارد شود و سازشکار باشد که این بسیار مطلوب و خوب است.اما معنای منفی و زیاد از حدش این است که حتی با دشمن و کفار نیز انسان بخواهد سر سازش داشته باشد در حالیکه باید جلوی دشمن ایستاد و همان طوری که (بالمومنین رءوف رحیم، سوره توبه آیه128) هست، (اشداء علی الکفار، سوره فتح آیه29) هم باشد.مگر اینکه شرایط همراهی نکند و انسان مجبور به صلح شود که امام مجتبی(علیه السلام) همین گونه بودند. آن دسته از افراد که ایشان را صلح طلب میخوانند این شرایط امام را در نظر نمی گیرند و به همین خاطر است که برخی تصور کرده اند سیره ایشان مخالف سیره پدر و برادرشان بود.

[3]. به نظر میرسد یکی از علت های اینکه امام را دنیا طلب میخواندند و این مورد ما را به اشتباه می اندازد، دست و دل بازی و کرم بی حد و اندازه حضرت بوده که وقتی میدیدند وضع حضرت خوب است می گفتند دنیا طلب است. نعوذ بالله. لذا باید دقت شود.

[4]. حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص135 و 136

[5]. حیات فکری سیاسی ص170

[6]. مقاتل الطالبیین، ص66/ حیات فکری سیاسی ص155

[7]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج16،ص26 / حیات فکری سیاسی ص156

[8]. مجمع البیان،ج2،ص403 / کشف الغمه،ج2،ص159 / الارشاد،ص220 / حیات فکری سیاسی ص142

[9]. اخبار الطوال، ص217 / حیات فکری سیاسی ص171

[10]. اخبار الطوال، ص221 / حیات فکری سیاسی، ص172/  نکته: این روایت را در دلیل دهم نیز ذکر میکنیم.

[11]. حیات فکری سیاسی

[12]. کتاب سیره پیشوایان،ص99

[13]. کتاب سیره پیشوایان ص110/ محمدبن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ص92

[14]. اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، ج2، ص14

[15]. ر.ک سیره پیشوایان،ص110/ بحارالانوار، ج44، ص147 / احتجاج، ص157

[16]. ر.ک سیره پیشوایان، ص111/ جلاء العیون، ج1، ص345-346، نوشته سید عبدالله شُبَّر.

[17]. حیات فکری سیاسی

[18]. سیره پیشوایان، ص99

[19]. ترجمه از استاد حسین انصاریان.

[20]. متن کل آیه شریفه: قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين.

[21]. حیات فکری سیاسی ص 165

[22]. ر.ک سیره پیشوایان، ص110/ بحارالانوار، ج44، ص147 / احتجاج، ص157

[23]. کتاب صلح امام حسن،نوشته آیت الله شیخ راضی آل یاسین، ترجمه آیت الله خامنه ای، ص252(آدرس از روی پی دی اف است).

[24]. به دلیل بیست و یکم مراجعه شود.

[25]. سیره پیشوایان

[26]. الکامل فی التاریخ،ج3، ص405 / حیات فکری سیاسی ص167

[27]. اعلام الوری،ص205

[28]. حیات فکری سیاسی ص167

[29]. در ذیل دلیل چهارم به خیانت و دورویی مردم اشاره شد و گفته شد که سپاه امام دچار پراکندگی و درهم ریختگی شد؛ زیرا مردم به پیش معاویه(علیه اللعنه) رفتند.

[30]. اخبار الطوال،ص220 / حیات فکری سیاسی،ص171. ر.ج به ص169 کتاب در مورد سیره امیرالمومنین در جنگ.

[31]. رجوع شود به دلیل اول.

[32]. همان، ص217 / حیات فکری سیاسی،ص171

[33]. ر.ک حیات فکری سیاسی ص170. در آنجا تمام منابع این روایت ذکر شده.از جمله: ترجمه الامام الحسن، الکامل فی التاریخ، بحار الانوار و... .

[34]. حیات فکری سیاسی

[35]. سیره پیشوایان، ص127 و128/ ر.ج امام در عینیت جامعه، محمد رضا حکیمی، صفحات121و133 و 171.

[36]. آخرین روایت ص171 کتاب حیات فکری سیاسی

[37]. اخبار الطوال،ص220 / و نکـ: مناقب، ابن شهر آشوب،ج4،ص35 / حیات فکری سیاسی ص172

[38]. اخبار الطوال، ص221 / حیات فکری سیاسی، ص172

[39]. علل الشرائع، ج1، ص211 / حیات فکری سیاسی ص172

[40]. مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص35 / حیات فکری سیاسی ص172

[41]. ترجمه الامام الحسن(ع)، ابن عساکر، ص203 / حیات فکری ص173

[42]. احتمال دارد منظور از (خونریزی) در اینجا، خون ریزی بی دلیل و بی فایده باشد که در علل بعدی به آن اشاره خوهد شد.وگرنه چنانکه قبلا گفتیم امام این طور نبوده که از جنگ بدشان بیاید یا فراری باشند.

[43]. عوالم العلوم، ج16، ص169تا170 / حیات فکری ص173

[44]. تحف العقول، ص227 / فرائد السمطین، ج2 ، ص120 / همان ص172

[45]. نکته: این دلیل در ادامه دلیل قبلی است.

[46]. حیات فکری سیاسی ص173

[47]. سیره پیشوایان ص125

[48]. همان، ص128

[49]. اخبار الطوال، ص222 / حیات فکری سیاسی ص176(روایت کامل در این صفحه آمده. رجوع شود).

[50]. ر.ج ص176 حیات فکری سیاسی

[51]. سیره پیشوایان ص129

[52]. حیات فکری سیاسی ص168. ر.ج به ص164 کتاب

[53]. ر.ک سیره پیشوایان،ص127

[54]. کتاب صلح امام حسن، ص259(آدرس از روی پی دی اف)

[55]. سیره پیشوایان ص127

[56]. همان ص128

[57]. حیات فکری سیاسی ص168.

[58]. سیره پیشوایان ص97 و 98

[59]. سیره پیشوایان ص102

[60]. همان ص110/ به این روایت ذیل دلیل چهارم اشاره کردیم.

[61]. الإرشاد، ص189 / الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ص167/ ر.ک سیره پیشوایان ص102 و 103/ ر.ک امام حسن مجتبی(ع) ریحانه محمد(ص)، نوشته آیت الله کریمی جهرمی، ص136.

[62]. ر.ک سیره پیشوایان ص104

[63]. الإرشاد، ص191/ ر.ک سیره پیشوایان ص107/ ر.ک امام حسن مجتبی ریحانه محمد(ص)، ص139

[64]. بحارالانوار،ج44، ص20/ ر.ک سیره پیشوایان ص107

[65]. حیات فکری سیاسی ص161/ ر.ک امام حسن مجتبی ریحانه محمد(ص)، ص139

[66]. سیره پیشوایان ص107

[67]. سیره پیشوایان ص108 و 109/ حیات فکری سیاسی ص160/ تاریخ الیعقوبی،ج2،ص215

[68]. ر.ج پاورقی ص109 سیره پیشوایان

[69]. ر.ج ص161 حیات فکری سیاسی

[70]. کتاب صلح امام حسن،ص254 و255 (آدرس از روی پی دی اف)

[71]. حیات فکری سیاسی ص160

[72]. سیره پیشوایان ص109/ ر.ک امام حسن مجتبی ریحانه محمد(ص)، ص138

[73]. کتاب صلح امام حسن(ع)، ترجمه آیت الله خامنه ای، ص8(آدرس از روی پی دی اف).

[74]. ر.ک امام حسن مجتبی ریحانه محمد(ص)، ص 147

[75]. ر.ک صلح امام حسن پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سید علی خامنه ای، مقدمه، ص20-21/ ر.ک سیره پیشوایان، ص133-134.

[76]. همان، ص252(آدرس از روی پی دی اف است).

[77]. ر.ک امام حسن مجتبی ریحانه محمد(ص)، ص140.

[78]. ر.ک صلح امام حسن، ترجمه آیت الله خامنه ای، ص253(آدرس از روی پی دی اف).

[79]. ر.ک سیره پیشوایان، ص132

[80]. ر.ک صلح امام حسن، ترجمه آیت الله خامنه ای، ص253(آدرس از روی پی دی اف).

.[81] صلح امام حسن پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سید علی خامنه ای، مقدمه، ص20-21/ ر.ک سیره پیشوایان، ص133.

 

فایل مقاله: