بررسی حجیت اصولی اجماع در استدلالات نحوی
پدید آورنده: امیرحسین اسحاقی
استاد راهنما:
حجت الاسلام و المسلمین طباطبائی
مدرسه علمیه رشد
زمستان 1400
برای رسیدن به احکام شرعی چاره ای جز فهم مستندات وحیانی نداریم و یکی از علومی که نقش زیادی در فهم ما از متون شرعی دارد علم نحو است. در علم نحو از استدلالاتی برای اثبات معانی به کار می برند که یکی از آن ادله اجماع است. در این مقاله به برسی حجیت اصولی اجماع نحوی در استدلالات نحوی از دیدگاه اصولیون می پردازیم. ابتدا به حجیت اطمینان در منظر اصولیون می پردازیم و طبق کلام اکثر اصولیون به حجیت اطمینان از طریق استدلال به سیره عقلائیه می رسیم. سپس چون با دو عنصر اجماع و نحو روبه رو هستیم، ابتدا به برسی جایگاه نحو در میان گزاره ها می پردازیم که مشخص شود علم نحو در دسته کدام گزاره ها قرار می گیرد و علماء با این دست گزاره ها چه برخوردی از حیث اطمینان دارند. بعد تقریر می کنیم که گزاره ها به دو نوع حسی و حدسی و یا بنظر اصولیون به سه قسم حدسی و حسی و حدس قریب به حس تقسیم می شوند. بعد اثبات می کنیم که گزاره های نحوی از نوع حدسی است و به کلام نحویون و تعاریفی که در مورد علم نحو کردند استناد می کنیم. سپس به ارزش گزاره های حدسی و حسی در نظر اصولیون می پردازیم و مثالهایی را از قول نحوی و لغوی بیان می داریم تا اینکه اثبات می کنیم که گزاره های حسی در رسیدن به اطمینان سریع تر از گزاره های حدسی هستند. بعد مواجهه عقلاء أعم از نحویون و اصولیون را با اجماع عام برسی کرده و اثبات می کنیم که با توجه به شروطی اجماع نحاة می تواند مفید اطمینان و به تبع آن حجیت باشد. هدف ما از این تحقیق اینست که در مواردی که فقیه به یک اجماع در مسأله ای نحوی برخورد می کند، آیا همین اجماع می تواند برایش اطمینان حاصل کند که فتوی صادر کند یا نه و باید در این مسئله تفصیل کند.
کلید واژگان: اجماع، اطمینان، حجیت، عقلاء،گزاره حسی و عقلی، علم نحو، نحویون، اصولیون.
شکی نیست که بسیاری از معانی جملات به علم نحو گره خورده است یعنی ما معنای بسیاری از عبارات را با کمک علم نحو می فهمیم در بعضی موارد که فهم نص شرعی به علم نحو گره خورده است اختلافاتی رخ داده.
در بعضی موارد إجماع در مسائل نحوی کمک شایانی می تواند در مسائل فقهی کند مانند آیه مبارکه «إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنهْ أَوْ رُدُّوهَا 86 ،نساء» که مورد وجوب جواب سلام است.؛ در این آیه اختلاف بر سر اینست که جواب وجوب فوری دارد یانه ؛ اجماع نحاة بر این است که فاء دلالت بر تعقیب می کند پس اگر اصولی به إجماع نحوی اطمینان داشته باشد در این مسئله حکم به وجوب بالفور جواب می کند.
حل این مسئله می تواند کار مجتهدین را بسیار آسان بکند زیرا دیگر نیاز به تفصیل نسبت به آن مسئله ای که بر او اجماع شده نیستند و کارشان به مراتب برای رسیدن به اطمینان راحت تر می شود.
بطور کلی این پژوهش در صدد پاسخ این سؤال هاست؟
روش کشف جواب ها پس از جواب به سؤال اول اینست که ما مواجهه عقلاء را با مسائل بسنجیم زیرا اطمینان در مواردی قابل انطباق است که سیره عقلائیه حاکم باشد أعم از اصولی، نحوی و فقهی. برای اینکه ما در این مقاله با دو عنصر اجماع و علم نحو رو به رو هستیم باید درصد میزان اطمینان را در هر یک توسط عقلاء بسنجیم و بعد از این به جواب این سؤال که آیا اجماع نحوی دربردارنده اطمینان است برسیم.
اجماع در لغت به دو معنا به کار رفته است:
در تهذیب می فرماید:« الإجماع: الإحكام و العزيمة على الشيء[2] » و در قاموس المحیط ذکر شده: «الإِجْماعُ: الاتِّفاقُ، و صَرُّ أخْلافِ الناقَةِ جُمَعَ، و جَعْلُ الأمرِ جَميعاً بعدَ تَفَرُّقِهِ، و الإِعدادُ، و التَّجْفيفُ و الإِيباسُ، و سَوْقُ الإِبِلِ جَميعاً، و العَزْمُ على الأمرِ، أجمَعْتُ الأمرَ، و عليه، و الأمرُ مُجْمَعٌ»[3]
پس بر اساس معنای عزم و تصمیم اجماع از فرد نیز متصور است ولی بر اساس معنای اتفاق بر امری اجماع از دو فرد یا بیشتر فقط متصور است.[4]
اتفاق نحویون بصره و کوفه را اجماع می گویند همانطور که ابن جنی ذکر کرده و سیوطی به نقل از او می گوید: « مراد از اتفاق همان اجماع نحاة بصره و کوفه است» و سیوطی در جایی دیگر می گوید: اجماع: اینست که اهل عرب متفق شوند بر اینکه علت این حکم فلان است همانطور که علت تقدیر حرکات در مقصور را تعذر و در منقوص را استثقال می دانند.[5]
سیوطی در کتاب اقتراح ذکر می کند« مراد از آن اتفاق نحاة دو شهر کوفه و بصره است.».[6]
و همچنین به اجماع اهل نحو بر حکم معین حول مسأله ای از مسائل نحوی نیز اجماع می گویند و مراد از اجماع اتفاق تمام قوم نیست بلکه مقصود اجماع نحاة بصره و کوفه است بر حکمی معین و علت آن هم اینست که آن دو گروه اولین کسانی بودند علم نحو را پایه گذاری نهادند.[7]
آنچه از جمع بندی این اقوال در مورد اجماع نحوی بدست می آید اینست که اجماع نحوی یعنی اتفاق نحاة بصره و کوفه و اگر درجایی هم به صورت مطلق ذکر کرده مقصودش همین اجماع نحاة بصره و کوفه بوده.
حجیت در اصطلاح اصولیون
به معنای صلاحیت داشتن دلیل برای اینکه حجت شرعی باشد، مثلا بحث از حجیت خبر واحد، بحث و جست و جو می کند از اینکه آیا این خبر واحد صلاحیت اینکه حجت باشد را دارد یا نه.[8]
و حجت شرعی آن چیزی است که مکلف بهش احتجاج می کند حالا می تواند بصورت تنجیز یا تعذیر باشد.[9]
پس حجیت یعنی اینکه دلیلی که اقامه می شود حجت شرعی باشد را داشته باشد و حجت شرعی یعنی آنکه یا آن عملی که انجام داده مطابق با واقع بوده که تکلیف ازش ساقط میشود یا اینکه تکلیف ازش ساقط نمی شود ولی به خاطر حجتی که دارد عذرش نزد خداوند متعال مقبول است.
استدلال در نحو به معنای اقامه برهان یا دلیل بر امری معین است. که می تواند به واسطه نص یا اجماع یا هر دو صورت بگیرد.[10]
بعضی به معنای اثبات قاعده نحوی که نص و اجماع نیست استدلال در نحو را معنا کرده اند[11] و علت اینکه اجماع را خارج از استدلال آورده است اینست که اصلا اجماع را از مفاهیم بدیهی که نیاز به استدلال ندارد گرفته است ولی درست اینست که ما اجماع را هم جزو ادله بدانیم.
طرق استدلال در نحو: «قیاس، استصحاب الحال، استقراء، استحسان عدم النظیر و عدم الدلیل و العکس» است که مجال برای برسی عقلانی بودن استدلال به آن نیست.[12]
در ابتدا به یکی از راه های پرکابرد در اثبات حجیت امور، که اطمینان باشد می پردازیم و بعد به دنبال جست و جو از حجیت اجماع و نحو که دو عنصر ما در تحقیق هستند از راه اطمینان می رویم.
اطمینان به معنای آرام گرفتن نفس نسبت به امری است که می تواند، یا از پست ترین مراتب است یا بعد از علم باشد یا فوق بالاترین از انواع ظن قوی است.[13]
انسان گاهى در امور عادى يا شرعى با احكام جزئى يا موضوعاتى برخورد مىكند كه هرچند از نظر عقل صحت يا ترجيح يك امر را ثابت مىكنند، يعنى مقدمات براى رسيدن به نتيجه نيز درست است، ولى در ابتدا وهم، نسبت به اين ادراكات نوعى ترديد و تشويش ايجاد مىكند، تا اينكه مدركات يك حالت ثبات و دوام در نفس پيدا كنند و آنگاه آن تشويش و نگرانى كه زاييده وهم بود برطرف شده و سكون و آرامش حاصل شود. اين سكون و آرامش بعد از تشويش، اطمينان نام دارد. [14]
اصولیون در کلام خود به بعضا به علم عادی نیز اشاره داشته و خوب است که ما در اینجا معنای این اصطلاح را شرح دهیم.
منظور از علم عادی علمی است که بوسیله آن اطمینان حاصل می شود و و شک و تردید را از بین می برد هر چند احتمال خلاف بنحو ضعیف وجود داشته باشد؛ در مقابل علم عادی علم برهانی قرار دارد که احتمال خلاف درش وجود ندارد.
پس منظورشان از علم عادی همان اطمینان است همانطور که در متون مختلف به این مطلب تصریح شده:
اکثر علماء اصولی اطمینان را حجت می دانند و علت حجیت آن را هم سیره عقلائی می دانند.
کاشف الغطاء رحمة الله علیه می فرماید: هر ظنی و شکی و وهمی در حکم واحدند مگر ظنی که به درجه اطمینان برسد که ما حکم علم را برش جاری سازیم.
محقق نائینی قدس سره می فرماید: اطمینان طریق عقلائی است عقلاء به آن اعتماد می کنند همانطور که بر علم وجدانی اعتماد می کنند.
فخر المحققین در کتاب ایضاح الفوائد فی شرح القواعد از اطمینان به علم عادی یاد می کند و برای حجیت آن به سیره عقلاء استدلال می کند.
محقق اردبیلی نیز این دو را مکررا در کتاب مجمع الفائدة تبعیت کرده و در بحث قصد ده روز در سفر، می فرماید: قصد ده روز با علم عادی اتمام نماز را می آورد و در صورت عدم علم عادی نماز وجوبا شکسته است.
صاحب عروة در رسالة سؤال و جواب، درباره اطمینان به خبر دادن کفار به اینکه پوست را از مسلمانان خریده اند می فرماید: اخبار آنها کفایت نمی کند؛ بله اگر اطمینان حاصل شود به این اخبار به طوری که ملحق به علم عادی شود کفایتش دور نیست«باعث بریء الذمه شدن می شود». [17]
در جایی دیگر ذکر شده اطمینان حجت است از هر طریقی که حاصل بشود و سید عروة شرط کفایت اطمینان را این ذکر کرده که باید آن فرد از اهل فهم و بصیرة و معرفت بمسائل باشد نه از ناآگاهان و نه از کسانی که به هر طریقی برای آنها اطمینان حاصل می شود مانند غالب مردم.[18]
در جایی می فرمایند حجیت اطمینان مانند حجیت قطع است یعنی بحکم عقل ثابت است و اگر به این نکته که به حکم عقل ثابت باشد قائل نباشیم می گوییم که به حکم شرع ثابت است؛ یعنی همانطور که نص شارع بر حجیت خبر موثق است، بر حجیت اطمینان هم است و دلیلش سیره عقلاء است؛ زیرا اطمینان یک امر آشکار و متعارف اجتماعی در هر نسلی است و عقلاء عادتا به آن عمل می کنند. این سیره بر عمل به اطمینان، معاصر با معصوم هم بوده و از آن بازداشته نشده پس معلوم می شود که اطمینان حجت است.
سپس می فرمایند دلالت این سیره بر اطمینان به دو رکن وابسته است:
در مبحث حجیت اطمینان از طریق سیره عقلائیه پرداختیم حال خوب است به ادله حجیت سیره عقلاء نیز بپردازیم:
هرگاه عملى مورد تبانى جميع عقلاء قرار گيرد، بهطورىكه تمامى آنان بدون استثناء، آن رويه را بپذيرند و در زندگى روزمره خود نيز آن را مبنى قرار داده باشند، در صورتى كه بطور قطع احراز گردد كه شارع مقدس نيز به حكم آنكه از عقلاء و بلكه در رأس آنان است و رويّه عملى او نيز خارج از اين بناء نمىباشد و ردع و طردى هم در نصوص و كلمات از ناحيه وى بچشم نخورد، مىتوان آن را يكى از حجّتهاى فقهى محسوب نمود.
مثلا براى حجيّت خبر واحد، به سيره عقلائيه تمسّك شده و چنين تبيين گرديده كه جميع عقلاء در مقام محاورات و بطور كلى در زندگى روزمرّه خويش، اصل را بر قبول خبر افراد مورد وثوق مىگذارند. با مراجعه به ميان عرف عقلاء به خوبى بدست مىآيد كه در زندگى عادى با شنيدن گزارشى از سوى شخص موثّق، برآن آثار لازمه را مترتّب نموده و بسيارى از اوقات، عمليّات اجرايى را به دنبال آن آغاز مىنمايند. مگر آنكه به موجب دليل و عامل موجّهى، خلاف واقع بودن آن ثابت گردد و يا ظنّ قوى بر كذب آن ايجاد شود.[20]
حال به برسی یکی از دو عنصر مورد بحث یعنی علم نحو از حیث اطمینان می پردازیم:
برای اینکه نظر عقلاء را درباره احتمال اطمینان در گزاره های علم نحو متوجه شویم، ابتدا باید ببینیم علم نحو در کدام دسته از گزاره ها قرار می گیرد برای همین به این مبحث در این محل می پردازیم:
علامه مظفر در مقدمه کتاب المنطق علم را به چهار دسته تقسیم می کند:
پس نتیجه می گیریم که گزاره های دو قسمت دارند یکی حسیات و یکی قوه عقل که کار تحلیل مسائل برآمده از حس را کنکاش و تحلیل می کند.
در کتب اصولیون نیز همچین تقسیم بندی به چشم می خورد، چنانکه می فرماید:
خبر به لحاظ مضمونش به سه قسم تقسیم می شود:
مانند خبر دادن به مردن زید، این مضمون قابلیت این را که با قوای حسی دریافت شود را دارد؛ پس اگر برای ما احراز که با واسطه حس اینرا دریافت کرده خبر ما حسی می شود، ولی اگر احراز شود که به وسیله ای غیر از حواس خبر یافته که زید مرده است، مثلا صدای گریه از خانه زید شنیده و دریافته که زید مرده این اخبار دیگر حسی نیست.
مانند: خبر دادن به اینکه همه آهن ها بر اثر حرارت منبسط می شوند. این مضمون قابل ادراک حسی نیست، چرا که در اینصورت باید هر آهنی را درحالی که دارد حرارت می بیند مشاهده کند به خصوص که باید آنچه که از آهن ها تلف شده و آنچه به وجود خواهد آمد را نیز مشاهده کند و این عادتا غیر ممکن است؛ پس چاره ای نیست که إطلاق در حکم، اعتماد به مثل کند، یعنی حکم دو شبیه و مثل در مواردی که حکم برایش ثابت شده باشد یا نشده باشد واحد است. یعنی حکم به ثبوت حکم در مورد مثل هم می کنیم و این معنایش اینست که اعتماد به اجتهاد، طریقی از طرق حصول خبر است، و برای همین امثال این خبر را حدسی نامیندند.
مانند خبر دادن از شجاعت زید که اخبار از مضمون حدسی است چرا که شجاعت از امور نفسانی است که غیر قابل درک با قوای حسی است ولی لوازم و آثار شجاعت حسی است، مثلا می بینیم که زید میادین نبرد را بدون هیچ سختی می شکند و با قهرمانانشان کشتی می گیرد بدون اینکه سست شود، ذهن از این شواهد، ملکه شجاعت فرد را نتیجه می گیرد.[22]
اکثر نحویون علم نحو را مجموعه ای از قواعد می دانند که گرد هم درآمده و از احکام حسی استنباط و استقراء شده است.
سکاکی[23] در کتاب مفتاح العلوم می نویسد: علم نحو آنست که قصد کند شناخت کیفیت ترکیب برای افاده اصل معنایی به وسیله مقیاس هایی که از استقراء کلام عرب استنباط شده است و به وسیله قوانینی که از از این استقراء به دست می آید؛ برای اجتناب از خطای در ترکیب، مثل تقدیم بعضی از کلام بر بعضی دیگر و آنچه حاکم بر هیئت است.[24]
ابن عصفور[25] می گوید: همانطور که در شرح أشمونی آمده:«نحو علمی است که مقیاس های استنباط شده از استقراء کلام عرب استخراج کند، که ما را به احکام أجزاء و جزء هایی که از کلام ساخته شده می رساند.» بعد ذکر می کند منظور از علم در اینجا قواعد است.[26]
و در جایی دیگر ابن عصفور می گوید: «نحو، مجموعه ای از قواعدیست که اسلوب های لغت برای اداء معنا به آن قواعد التزام دارند؛ یا همانطور که ابن جنی نحو را شناخته «علم نحو، علمی است که اعتماد و صدق عنوان کلام عرب به تصرفاتش از قبیل اعراب و غیره بشود.[27]».
و تعابیری از این چنین در کتاب های بداءة النحو و هدایة النحو نیز ذکر شده است.[28][29]
به قضیة کلیه ای که مأخوذ از برسی جزئیات باشد و در صدرش لفظ کل بیاید، قاعده می گویند، مثلا گفته می شود هر مبتدایی مرفوع است و هر حرفی مبنی است، و هر فعلی فاعلی دارد؛ و در علوم نقلی کمتر قاعده ای پیدا می شود که تخصیص نداشته باشد.
با توجه به معنای قاعده و همچنین اشاره ای که تعاریف علم نحو شد، که از آن به عنوان قواعد یاد شده بود، نتیجه می گیریم که بر اساس تقسیم علوم حدسی و حسی، علم نحو جزو علوم حدسی و تحلیلی قرار می گیرد زیرا قاعده یعنی برسی جزئیات به صورت حسی و استنباط حکم کلی که کار عقل است.
در سؤال قبلی به تقسیم گزاره ها پرداختیم و معلوم شد که به دو دستة اصلی تقسیم می شوند، حال به برسی اینکه کدام یک از این گزاره ها ما را به اطمینان می رساند و آیا شرطی برای اطمینان دارد یا نه می پردازیم.
یکی از بهترین کسانی که در مورد این گزاره ها بحث کرده اند علامه سید محمد باقر صدر; هستند که به بیان مطلبی از بیانات ایشان می پردازیم.
ایشان می فرمایند: راهی که خبر حسی باید بپیماید که به مرتبه تواتر برسد عین مسیری است که باید خبر حدسی بپیماید تا به اجماع برسد ولی حرکت سیر در خبر حدسی کندتر از سیر حرکت خبر حسی در وصول به تواتر است.
در بعد به برسی مفهوم اجماع و تواتر می پردازیم. در واقع منظور اینست که هیچ کدام از این گزاره ها خود آن اطمینان آور نیست بلکه با شرایطی اطمینان آورد می شود اما رسیدن از اخبار حسی به اطمینان سهولت بیشتری از رسیدن اخبار حدسی به اطمینان دارد.
بعد برای اینکه چرا وصول به اطمینان در خبر حسی سریع تر است پنج دلیل ذکر می کنند:
و این حالت در اخبار حسی نیست، زیرا مخبر آنچه تحت حواسش بوده را حکایت می کند بدون ملاحظه کسی دیگر که از حس حکایت می کند.
اما مقتضای مطابقت در امور نظری و حدسی اینست که مخبر از اصحاب فهم و تخصص در مورد آنچه از آن خبر نظری می دهد، باشد و انتفاء مانع هم که عدم گیجی و حواسپرتی که موجب تشتت ذهن باشد نیز لازم است.
نکتة مهم اینجاست که منشأ احتمال اشتباه در اخبار های حسی غالبا در مواردی است که مانعی از تأثیر مقتضی جلوگیری می کند، و مقتضا که سلامت حواس باشد غالبا در مخبر از حس احراز می شود. این بخلاف اخبار از حدس است، زیرا در این اخبار منشأ اشتباه، هم می تواند در عدم وجود مقتضا باشد و هم می تواند از ارائه مانع باشد.
در اينجا هر اندازه احتمال نكته مشترك موجود باشد، احتمال خطا در مجموع اخبارات بیشتر از جایی است که نکته مشترک وجود ندارد[30]
پس طبق این نظریه احتمال خطا و اشتباه در خبر حدسی بیشتر از خبر حسی است و هر چند که هر کدام به خودی خود ما را به اطمینان نمی رسانند اما سرعت رسیدن به اطمینان در اخبار حسی بیشتر هست.
یکی از مصداق های گزاره حسی که از آن در اصول فقه بحث می شود قول لغوی است.
قول لغوی حسی یا خبری؟
اختلافی بین علماء اتفاق افتاده که می گویند قول لغوی از موارد علوم حدسی به این شیوه که وی هنگام برسی معانی لفظ به صورت حسی موارد موضوع له را از موارد غیر موضوع له و مجازی جدا می سازد و در اینجا اخبار حدسی می شود، و بعضی دیگر نیز از موارد خبر حسی می دانند.[31]
آنچه که می دانیم اینست که عقلاء در صورتی که قول لغوی را از گزاره های حدسی بدانند آنرا من باب اهل خبره بودن مورد اطمینان می دانند[32] و اگر از گزاره های حدسی باشد، من باب شهادت که در آن تعدد یا عدالت شرط است، موجب اطمینان می دانند.[33]
بعضی هم من باب انسداد صغیر حجیت آن را اثبات می کنند که مورد منع واقع شده.[34]
پس چیزی که در مورد گزاره های لغوی به دست می آید اینست که قول لغوی بما هو هو حجت نیست بلکه با اسبابی ساده مانند عدالت، باعث حجیت و اطمینان می شود.
یکی از مواردی که در سؤال پیش معین شد این بود که گزاره های نحوی معمولا گزاره ها حدسی هستند و به تعاریفی در این باره اشاره کردیم، حال به برسی مواجهه اصولی با این اخبار حدسی می پردازیم.
آنچه که از برسی موارد برخورد اصولیون با گزاره های نحوی به دست می آید اینست که در هیچ از موارد از خبر واحدِ حدسی به اطمینان نرسیده اند بلکه در این موارد به برسی این حدس می پردازند. در مواردی که به اطمینان می رسند نیز از اجماع و اتفاق نحاة است که آن هم دارای شروطی است.
این دیدگاه را می توان در عنوان هایی که در بحث های نحوی به کار می بندند به خوبی مشاهده کرد:
در مثال های بالا شما می بینید که هیچگاه خبر واحدی از نحوی نقل نشده، بلکه همه موارد که اکثرا مورد پذیرش اصولیون واقع شده قید اجماع و اتفاق نحاة در آن لحاظ شده است.
پس نتیجه می گیریم که رسیدن به اطمینان از طریق خبر حدسی در علم نحو کند پیش می رود و مثل خبر حسی نیست که با شهادت بتوان به اطمینان رسید.
حال پس از برسی قید نحوی به دنبال برسی اطمینان عنصر دوم که اجماع باشد می رویم:
اجماع در نزد عقلاء به معنای جمع اخبار حدسی است و فقط در امور حدسی اتفاق می افتد و در غیرِ این صورت خبر متواتر نامیده می شود.
علامه سید محمد باقر صدر یکی از راه های اثبات علم وجدانی را اجماع می داند و در مورد تعریف اجماع می فرماید:«اجماع عبارت است از هماهنگى تعداد زيادى از اهل نظر و فتوا در حكم به اندازهاى كه موجب احراز حكم شرعى شود.»[39]
قید احراز حکم شرعی برای اینست که مسأله دربارة علم وجدانی و رسیدن به حکم شارع است وگرنه در هر مورد که اتفاق اهل نظر و فتوا در حکمی صورت گرفته باشد اجماع است و می تواند دارای ارزش احتمالی برای اثبات مدلولش و یا احتمال خطا را دارا باشد. پس منحصر در اتفاق در احکام شرعی نیست و می تواند در موارد دیگر مثل اتفاق بر یک حکم نحوی مورد استفاده قرار بگیرد.
درست است اینکه به« اتفاق در امور حدسی اجماع گفته می شود»، به صورت جداگانه در کلام بزرگان انعکاس نیافته ولی امری واضح و مبرهن است و ما چند شاهد برای کلام خود ذکر می کنیم:
در مورد «وجوب تقلید از اعلم» از جمله مباحثی نیست که به صورت حسی درک شود بلکه نتیجه تحلیل افراد از کنار هم قرار گرفتن قرائن حسی است.
و در مورد دوم قید مجتهدین و اهل حل و عقد بودن روشن می سازد که گزاره از گزاره های حدسی است نه گزاره های حسی، زیرا در آن صورت قید مجتهد بودن لازم نبود، بلکه صرف عدالت کفایت می کرد.
و نیز واضح است که این تعریف از اجماع به صورت عام اشکالی به تعریف ما از اجماع نحوی نمی کند زیرا اجماع در نحو اتفاق نحاة بصره و کوفه بر مسأله ای نحوی بود و از توضیحات در مبحث قبل مشخص شد که تمام گزاره های نحوی حدسی است، پس اجماع نحوی هم شامل این تعریف از اجماع می شود.
حال در این نقطه از بحث به این می پردازیم که با چه شرایطی به چه اندازه و به چه سرعتی حرکت اجماع به سمت اطمینان طی می شود:
در اینجا به بیان مبحثی حول مسأله اجماع توسط شهید محمد باقر صدر می پردازیم:
ایشان معقتد به حساب احتمالات بودند یعنی هر یک از عناصر موجود در اجماع را پله ای برای رسیدن به اطمینان می دانستند و برای همین هم اجماع را اتفاق همه افراد بدون مخالف نمی دانستند، ایشان می فرمایند:« و از آنجا كه كشف دليل شرعى از اجماع مرتبط با حساب احتمال است، اجماع به عنوان اجماع [يعنى اتفاق همه مجتهدين بدون وجود مخالف] در حصول اين كشف موضوعيت ندارد [بنابراين مىتوان در اينجا شهرت يعنى شهرت فتوايى را نيز به عنوان يكى از طرق مطرح كرد.] پس گاه اين كشف حتى با وجود مخالف [يعنى مجتهدى كه فتواى مخالف با ديگران دارد،] درست مىآيد، در جايى كه مخالفت او به گونهاى باشد كه بر حساب احتمال طرف مقابل كه اكثريت باشند تأثير نداشته باشد. و اين به مقدار زيادى بستگى به تشخيص نوعيت مخالف و عصر او و مقدار غوطهورى او در خطّ علمى و موقعيتش دارد؛ مثلا مخالفت علامه با اجماع مجتهدين زمان خود در مسأله منزوحات بئر، اجماع آنها را تا حد زيادى از اعتبار مىاندازد. چون كميّت عددى طرف مقابل در مقابل كيفيت اين طرف قابل اعتنا نيست؛چنانكه گاه براساس حساب احتمال وجود اجماع [به تنهايى] براى كشف [دليل شرعى]، كافى نيست؛ [يعنى ملاحظه كميت عددى مجتهدين كافى نيست؛ چون مثلا مدرك آنها معلوم است يا احتمال استناد به آن مدرك مىرود.] پس به اجماع قرائن احتمالى ديگرى ضميمه مىشود به گونهاى كه از مجموع آنها [يعنى عدد مخبرين و قرائن انضمامى] چيزى پديد مىآيد كه به حساب احتمال، اقتضاى كشف را دارد.»[42]
ایشان مواردی که می تواند به بالا رفتن حساب احتمال کمک کند چند مورد می دانند:
از میان این موارد بعضی موارد مخصوص استبناط حکم شرعی است و بعضی دیگر در تمام اجماعات مورد استفاده است؛ مثل مورد اول و چهارم و پنجم و ششم.
بعضی موارد دیگر را هم افزایش درصد احتمال اطمینان بیان کرده اند: مثل اینکه اجماع محصل باشد یا منقول، تعبدی باشد یا مدرکی و غیره که تأثیر بر روی درصد افزایش احتمال می افزاید.[45]
از آنجا که نحویون هم از جمله عقلاء به حساب می آیند نظر آنها درباره اجماع و حجیت آن می تواند کمک به رسیدن اطمینان بکند.
بعضی می گویند اجماع نحوی به دو شرط حجت است:
بعضی هم مخالفت با اجماع را جایز می دانند، مثل ابن جنی می گوید: «مخالفت اجماع نحوی جایز است زیرا هرکس در این علم تلاش کند و احساس قوه تمکن کند و دلیل واضحی داشته باشد مثل اینست که خود آن فرد خلیل بن احمد فراهیدی و فکر آن فرد أبو عمرو بن العلاء است.» [47]
و منشأ این مخالفت هم اینست که هیچ اعتباری برای جمع امور حدسی قائل نیست بلکه قائل بر اینست که در امور حدسی که بر پایه نظر و اجتهاد است، نظر یک نفر مقابل تمام افراد می تواند قرار بگیرد.
از مجموع این اقوال می توان نتیجه گرفت که اجماع نحاة بصره و کوفه در صورتی از علماء طراز اول باشند و در مقام استدلال محکم ظاهر شوند، و مدارکی ارائه می دهند متناسب با موضوع باشد می توانیم در اکثر مواقع به اطمینان در این اجماع قائل شویم.
از مجموع آنچه بدست آمد می توان به این نتیجه رسید که اجماع نحوی به خاطر اینکه اتفاق گزاره های حدسی است دیر تر به اطمینان می رسد. و با شروطی که ذکر شد من جمله طراز اول بودن علماء مورد اتفاق و موارد دیگر می توان در اجماع نحوی به اطمینان رسید.
ابتدا به برسی حجیت اطمینان از منظر اصولیون پرداختیم و روشن شدن که اطمینان حجیت آور است، سپس دو ساختار در مورد گزاره ها که حسی و حدسی می باشد اشاره شد و مشخص شد که مباحث نحوی از گزاره های حدسی و عقلی است. سپس رویکرد عقلاء نسبت به گزاره ها اعم از حسی و حدسی مورد برسی قرار گرفت و معلوم شد که هیچ کدام به تنهایی موجب صدور اطمینان نمی شوند و روند حرکت به اطمینان در گزاره های حسی سریع تر از گزاره های حدسی است، سپس به تعریف اجماع عام پرداختیم و مواردی که باعث افزایش درصد اطمینان می شد را بیان داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که اجماع نحوی بر اساس شرایط خاصی در اکثر مواقع منجر به اطمینان می شود.
[1]. طريحى، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين - تهران، چاپ: سوم، 1375 ه.ش.
[2]. ازهرى، محمد بن احمد، تهذيب اللغة - بيروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق.
[3]. فيروز آبادى، محمد بن يعقوب، القاموس المحيط - بيروت، چاپ: اول، 1415 ه.ق.
[4]. المعجم المفصل في النحو العربي، ج1، ص: 55
[5]. أصول النحو عند السيوطي بين النظرية و التطبيق، ص: 393
[6]. همان، ص: 393
[7]. المعجم المفصل في النحو العربي، ج1، ص: 55
[8]. بدرى، تحسين، معجم مفردات أصول الفقه المقارن - تهران، چاپ: اول، 1428 ق.
[9]. معجم المصطلحات الأصولية ؛ ص72
[10]. المعجم المفصل في الأعراب، ص: 41
[11]. المعجم المفصل في النحو العربي، ج1، ص: 84
[12]. همان، ج1، ص: 84
[13]. بيان الفقه في شرح العروة الوثقى ( الاجتهاد و التقليد )، ج4، ص: 164
[14]. فرهنگ اصطلاحات اصول، ج1، ص: 146
[15]. بيان الفقه في شرح العروة الوثقى ( الاجتهاد و التقليد )، ج4، ص: 164
[16]. الدليل الفقهى تطبيقات فقهية لمصطلحات علم الأصول، ص: 76
[17]. بيان الفقه في شرح العروة الوثقى ( الاجتهاد و التقليد )، ج4، ص: 164
[18]. ثلاث رسائل ( العدالة، التوبة، قاعدة لاضرر )، ص: 44
[19]. محاضرات في أصول الفقه شرح الحلقة الثانية، ج1، ص: 359
[20]. مباحثى از اصول فقه، ج2، ص: 150
[21]. المنطق ص14
[22]. المعجم الأصولى، ج2، ص: 86
[23]. سكاكى، يوسف بن ابى بكر
[24]. مفتاح العلوم، ص: 125
[25]. « اِبْن عُصْفُور، ابوالحسن على بن مؤمن بن محمد بن عصفور اشبيلى حَصْرَمى»( 597- 670 ق / 1201- 1272 م)
[26]. المقرب و معه مثل المقرب، ص: 5
[27]. همان، ص: 24
[28]. الهداية في النحو، ص: 17
[29]. بداءة النحو، ص: 29
[30]. شرح الأصول من الحلقة الثانية، ج1، ص: 372
[31]. فوائد الاصول، ج3، ص: 143
[32]. فوائد الاصول، ج3، ص: 143
[33]. اصول الاستنباط، ص: 192
[34]. فوائد الاصول، ج3، ص: 143
[35]. أنيس المجتهدين في علم الأصول، ج2، ص: 774
[36]. تقريرات آية الله المجدد الشيرازي، ج1، ص: 308
[37]. تمهيد القواعد، ص: 404
[38]. همان، ص: 407
[39]. دروس في علم الأصول ( طبع دار المنتظر )، ج2، ص: 111
[40]. الاجتهاد و التقليد، ص: 307
[41]. انيس المجتهدين في علم الأصول، ج1، ص: 337
[42]. دروس في علم الأصول ( طبع دار المنتظر )، ج2، ص: 114
[43]. كه همان عصر حضور معصومين باشد. به همين دليل هرچه مجمعين به زمان نصوص نزديكتر باشند، اجماع آنها در جهت كشف از دليل شرعى معتبرتر است؛ زيرا بسيارى مدارك شرعى در اختيار مجتهدين آن زمان بود، ولى بعدا از ميان رفت؛ و اینمورد مختص کشف نظر و اجتهاد در امور شرعی است.
[44]. دروس في علم الأصول ( طبع دار المنتظر )، ج2، ص: 113
[45]. البيان المفيد في شرح الحلقة الثالثة من حلقات علم الأصول، ج2، ص: 357
[46]. أصول النحو عند السيوطي بين النظرية و التطبيق، ص: 393
[47]. همان، ص: 405
اعضاي پورتال فقط در صورت فراموش نمودن نام کاربري و رمز عبور ميتوانند به اين صفحه مراجعه نمایید. برای مشاهده شماره تلفن های ارتباطی بخش های مختلف اینجا کلیک نمایید...