موضوع:
«بررسی نوع تاثیرگذاری دعا در قضا و قدر الهی از دیدگاه ملاصدرا و پاسخ به شبهات پیرامون آن»
استاد راهنما و استاد مشاور:
حجه الاسلام و المسلمین محمد حسین ربانی منش
پژوهشگر:
محمد حسین فاضلی
مرکز آموزشی: مدرسه علمیه رشد
سال تحصیلی: 1400- 1401
﷽
چکیده
دعا از مفاهیم کلیدی و مهم در دین اسلام است. از مفاهیمی که بر آن بسیار تاکید شده و فوائد و ثمرات زیادی نیز برای آن بیان شده است. یکی از ثمرات و اثراتی که برای دعا ذکر شده است، تاثیر دعا در قضا و قدر الهی است. ظاهر روایاتی که در این باب آمده، بر این امر دلالت دارند که دعا، قضا و قدر الهی را تغییر می دهد. اما این نوع برداشت از روایات، با ادله ی عقلی ما مبنی بر تغییر ناپذیری علم و اراده ی خداوند سازگار نیست. به همین دلیل افراد گوناگونی با مکتب های فکری مختلف در پاسخ به این پرسش برآمده اند و ما از بین این نظرات، نظریه ی ملاصدرا را برگزیدیم و آن را تقریر کردیم. در این مقاله سعی شده است تا با بیان معنای دقیق قضا و قدر و رابطه ی دعا با قضا و قدر از دیدگاه ملاصدر، تبیین شود که اساسا قضا و قدر الهی تغییر نمی کند، بلکه دعا خودش بخشی از قضا و قدر است. یعنی همانگونه که اختیار انسان یکی از عواملی است که در قضا و قدر نقش دارد و بخشی از مَقضی و مُقدَّر الهی است، دعا نیز از عوامل دخیل در قضا و قدر و بخشی از مقضی و مقدر الهی است. بدین ترتیب شاید تعبیر از تاثیر دعا در قضا و قدر کمی تسامحی و عرفی باشد، چرا که اساسا قضا و قدری خلاف دعا شکل نمی گیرد که دعا بخواهد آن را تغییر دهد، بلکه دعا خودش بخشی از قضا و قدر است، و قضا و قدر بر طبق آن شکل می گیرد.
کلید واژه: قضا_ قدر_ مقدر_ مقضی_ دعا_ ملاصدرا_ علم الهی_ مراتب علم الهی_ علل و عوامل
فهرست
نحوه تاثیر دعا در قضا و قدر الهی.. 23
شبهات مربوط به تاثیر دعا در قضا و قدر الهی.. 25
شبهه جمع بین دعا و قضا و قدر. 25
شبهه جمع بین دعا و علم الهی.. 25
شبهه استجابت نشدن همه ی دعاها 26
شبهه ی منافات استجابت دعا با حکمت الهی.. 26
دعا از پرتکرار ترین و پراهمیت ترین مفاهیم دینی اسلام است. در آیات و روایات متعددی دستور به دعا کردن آمده است. برای مثال در آیه ی شریفه ای آمده است: «قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم[1]».
علاوه بر تاکید و دستور به دعا، در بسیاری از آیات و روایات، از دعا و ثمره ی دعا و توجه دادن به مضرات دعا نکردن سخن به میان آمده است. برای مثال در سوره ی مبارکه فرقان آمده است: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُم[2]». یعنی یکی از مضرات و اثرات سوء دعا نکردن، بی اعتنایی و بی توجهی خداوند به بندگان است. همچنین روایتی از امام صادق (ع) آمده است که حضرت می فرمایند: «مَا مِنْ شَيْءٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَ - مِنْ أَنْ يُسْأَلَ وَ يُطْلَبَ مِمَّا عِنْدَهُ، وَ مَا أَحَدٌ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- مِمَّنْ يَسْتَكْبِرُ عَنْ عِبَادَتِهِ، وَ لَايَسْأَلُ مَا عِنْدَه[3]» یعنی هیچ چیزی برتر و افضل از درخواست و طلب از خداوند نیست، و مبغض ترین افراد نزد خداوند کسانی اند که خودشان را بزرگ تر از آن می دانند که عبادت کنند و چیزی را از خداوند در خواست کنند.
همچنین یکی از فوائد و تاثیراتی که برای دعا در روایات ذکر شده، از بین بردن بلاها و حوادث پیرامونی است. برای مثال امام رضا (ع) به نقل از امام سجاد (ع) می فرمایند: «إِنَ الدُّعَاءَ لَيَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاما[4]» یعنی دعا بلا را دفع می کند حتی آن بلایی که آمدنش قطعی شده باشد.
انسان در نگاه اول تاثیر دعا را اینگونه می پندارد که دعا سبب متاثر شدن خداوند از دعای انسان و تغییر ارادهاش میشود؛ اما اینگونه تحلیلها از تاثیر دعا با ادله ی قطعی عقلی باطل و مردود است. خداوند نه از بندگانش متاثر میشود، و نه ارادهاش که از ذاتیات او است تغییر می کند؛ زیرا اساسا تغییر در خداوند به اینصورت معنا ندارد. پس این سوال همچنان باقی میماند که این دعایی که اینهمه در آیات و روایات بر آن تاکید شده است و از تاثیر آن سخن به میان آمده است، تاثیرش به چه نحو است و چگونه می تواند در سرنوشت انسان و حوادث پیرامونی او تاثیر بگذارد؟ این سوال آنجایی پررنگ تر می شود که با مفاهیمی چون قضا و قدر آشنا می شویم. قضا و قدر ازلی و از پیش تعیین شده ی خداوند، چطور با روح دعا سازگاری دارد؟ آیا اصل وجود قضا و قدر ازلی موجب نفی تاثیر دعا نمی شود؟ اگر وجود قضا و قدر با تاثرگذاری دعا منافات ندارد، چطور با هم جمع میشوند؟ اینها پرسشهایی است که باید به آنها پاسخ داده شود.
بحث قضا و قدر از صدر اسلام در بین مسلمانان مطرح بوده است. برای مثال در راه برگشت از جنگ صفین، مردی شامی از امیرالمومنین (ع) پرسید: آيا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهى است؟ امام با كلمات طولانى پاسخ او را داد كه برخى از آن را برگزيديم: واى بر تو! شايد قضاء لازم، و قدر حتمى را گمان كردهاى؟ اگر چنين بود، پاداش و كيفر، بشارت و تهديد الهى، بيهوده بود! خداوند سبحان بندگان خود را فرمان داد در حالى كه اختيار دارند، و نهى فرمود تا بترسند، احكام آسانى را واجب كرد، و چيز دشوارى را تكليف نفرمود، و پاداش اعمال اندك را فراوان قرار داد، با نافرمانى بندگان مغلوب نخواهد شد، و با اكراه و اجبار اطاعت نمىشود، و پيامبران را به شوخى نفرستاد، و فرو فرستادن كتب آسمانى براى بندگان بيهوده نبود، و آسمان و زمين و آنچه را در ميانشان است بىهدف نيافريد.[5]
اینها نشان دهنده ی این است که از آن زمان بحث قضا و قدر در بین مسلمانان مطرح بوده است. این بحث ها سالهای بعد پررنگ تر شد و نتیجه ی این بحث ها، ایجاد دو فرقه بزرگ اشاعره و معتزله شد. اشاعره ای که با اعتقاد به جبرگرایی، پایه های اعتقادی خود را که جبر بود بر قضا و قدر استوار کردند و بر اساس آن جبرگرایی را معنا کردند. و معتزله ای که قائل به تفویض شدند و با این اعتقاد، به کلی قضا و قدر را حداقل در حیطه ی افعال انسان نفی کردند.
فلاسفه مسلمان نیز از این بحث ها بی بهره نبودند تا جایی که بحث از قضا و قدر، به یکی از مباحث ثابت فلسفه اسلامی درآمد و در اکثر کتب فلسفی از آن بحث میشود.
امروزه نیز صدها کتاب و مقاله در این زمینه نوشته شده است، و به عنوان موضوعی مستقل درآمده که در کتاب هایی مستقل نیز به آن پرداخته می شود.
قضا از ریشه ی «ق، ض، ی» است و از نظر لغوی دارای معانی متعددی است:
در تحلیل معنای واحد و جامع بین استعمالات مختلف، حداقل دو نظر وجود دارد:
اصطلاح قضاء در بین متکلمین، فلاسفه و عارفان متفاوت است. به طور مختصر به اصطلاح قضاء در هر یک از این مکاتب میپردازیم:
قضاء نزد اشاعره یعنی اراده ی ازلیه ی خداوند که به اشیاء تعلق میگیرد و زائل شدنی هم نیست. این تعریف از قضا، مبتنی بر اعتقاد اشاعره مبنی بر جبرگرایی است. اینان چون اراده ی خداوند را امری جدا از اراده ی انسان میدانند، و برای انسان اختیاری قائل نمیشوند، قضاء را به اراده ی محقق و غیر زائل شدنی خداوند تعبیر میکنند.
برای مثال در شفاء مینویسد: و القضاء هو الفعل الأولى الإلهى الواحد المستعلى على الكل الذي منه ينشعب المقدرات[27].
یا در مقاله دهم الهیات شفا مینویسد: و القضاء من الله تعالى هو الوضع الأول البسيط. و التقدير هو ما يتوجه إليه القضاء على التدريج كأنه موجب اجتماعات من الأمور البسيطة التي تنسب من حيث هي بسيطة إلى القضاء و الأمر الإلهي الأول.[28]
همچنین خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات در بیان منظور شیخ الرئیس از عبارت (قدر الذي هو تفصيل قضائه الأول تأديا واجبا[29]) مینویسد: فاعلم أن القضاء عبارة- عن وجود جميع الموجودات في العالم العقلي- مجتمعة و مجملة على سبيل الإبداع- و القدر عبارة عن وجودها في موادها الخارجية- أو بعد حصول شرائطها مفصلة واحدا بعد واحد.[30]
شیخ الرئیس با توجه به قاعده ی الواحد[31] معلول های بی واسطه ی خداوند را منحصر در عقل اول که همان اولین مخلوق واحد و بسیط خداوند است میداند. این مرحله از وجود را مرحله ی قضا مینامد. ظاهر عبارت شیخ الرئیس این است که قضا را به معنای فعل خداوند میگیرد. هرچند اگر هم کسی قائل شود که منظور شیخ الرئیس از قضا، مرتبه ی علم الهی است، بعید نیست. چرا که علم الهی نیز از راه رابطه ی علی معلولی، و از طریق علم حضوری علت به معلول پدید میآید و در اینجا هم این رابطه وجود دارد. البته ظاهر عبارت شیخ الرئیس گویای همان مطلب اول است.
شیخ اشراق قضاء را علم وحدانی خداوند به اشیاء میداند که به صورت اجمالی است، نه تفصیلی.
در این کتاب، ملاصدرا مراتب علم را چهار مرتبه میداند که دو مرحله ی آن، قضا و قدر است.
مراتب علم از دیدگاه ملاصدرا:
ابن عربی: قضاء یعنی تعلق توجه ذات خداوند به احکام، قبل از وقوع احکام.[43] و تعلق توجه ذات خداوند به وقت وقوع احکام، قدر نامیده میشود. تعلق امر خداوند به شیء علی وجه النزول الیه، دعا نامیده می شود. (ص 35)
در کتاب فصوص الحکم آمده است: «قضا عبارت از حکم الهی است در اشیاء و حکم الهی در اشیاء در محدوده ی علم اوست به آنها و در آنها. و علم خداوند در اشیاء بر آنگونه است که معلومات - آن صور که در نفس خود برآنند - آن را اقتضا مینمایند... بنابراین حاکم تابع عین درخواستی میباشد که در آن (عین)، بدانچه که ذاتش آن را اقتضا میکند حکم مینماید. پس "محکوم علیه" بدانچه که در اوست، بر حاکم حکم میکند که اینچنین بر وی حکم نماید.»[44]
پس قضا از نظر ابن عربی یعنی حکم الهی نسبت به اشیاء که این حکم در محدوده ی علم الهی است. و این حکم متاثر از مقتضیات و احوالات اشیاء است.
قدر از ریشه ی «ق، د، ر) است و از لحاظ لغوی دارای معانی متعددی است:
در تحلیل معنای جامع بین استعمالات مختلف، صاحب مقاییس مینویسد:
اصل جامع در ریشه ی قاف و دال و راء، مبلغ و کُنه و نهایت شیء است. استعمالات گوناگون هم بر اساس همین معنا است.[57]
اصطلاح قدر در بین متکلمین، فلاسفه و عارفان متفاوت است. به طور مختصر به اصطلاح قدر در هر یک از این مکاتب میپردازیم:
به نظر اشاعره قدر یعنی ایجاد و خلق اشیاء به وجهی مخصوص و در اندازههایی معین در حیطه ی ذات و احوال آن شیء. پس قدر به نظر اشاعره مرحله ی خلق است.
دعا از ریشه ی «د، ع، و» است و در لغت معانی مختلفی دارد. از جمله:
ابن فارس برای دعا یک معنای اصلی نام میبرد که عبارت باشد از مایل شدن چیزی به کسی به وسیله ی صوت و کلامی از آن کس.[76] این معنا از دعا، در همه ی استعمالات دعا وجود دارد و معانی دیگر معانی استعمالی دعا هستند، نه معنای اصلی آن.
دعا در اصطلاح یعنی طلب کردن فرد دانی از فرد عالی برای انجام کاری از سوی عالی، که این طلب کردن همراه با خضوع است. چنانکه ابن فهد حلی در تعریف اصطلاحی دعا مینویسد: طلب الادنی للفعل من الاعلی علی جهه الخضوع و الاستکانه.[77]
پس معنای اصطلاحی دعا همان معنای لغوی دعا است، با این تفاوت که اولا این تمایل از سوی دانی به عالی و همراه با خضوع است؛ ثانیا مصداق عالی فقط خداوند است. یعنی تمایل به غیر خداوند را اگرچه از سمت دانی به عالی باشد، دعا نمینامند؛ ثالثا اینکه غایت دعا طلب فعل یا سوال است. چنانکه علامه طباطبایی در المیزان به این نکته اشاره میکند: فالسؤال بمنزلة الغاية من الدعاء و هو المعنى الجامع لجميع موارد السؤال كالسؤال لرفع الجهل و السؤال بمعنى الحساب و السؤال بمعنى الاستدرار و غيره.[78]
برای روشن تر شدن معنای قضا و قدر لازم است که اقسام قضا و قدر را نام ببریم تا معنای آن روشن تر شود:
ملاصدرا در کتاب های مختلف خود تعابیر متفاوتی از قضا ارائه داده است. مثلا در حکمه متعالیه در تعریف قضا مینویسد:
قضاء علمی است که لازمه ی ذات خداوند است و در آن تاثیر و تاثر راه ندارد. و از اجزاء عالَم نیست، زیرا حیثیت عدمی در آن راه ندارد. یعنی اساسا ممکن الوجود نیست؛ بلکه مانند خداوند واجب الوجود است. و چون واجب الوجود است، قدیم است به ذات خداوند، و باقی است به ذات او.[80]
ملاصدرا در اینجا قضا را لازمه ی ذات میگیرد و از اجزاء عالَم خارج میداند. یعنی اساسا ممکن الوجود نمیداند، بلکه باقی به ذات خداوند میداند.
اما در مجموعه رسائل خود در تعریف قضا مینویسد:
مرتبه ای که صور عقلی[81] همه ی موجودات به صورت ابداع[82] در عالم عقل به صورت کلی و بدون زمان وجود دارند.[83]
ظاهرا ملاصدرا در این کتاب قضا را کمی متفاوت از معنایی که در حکمه متعالیه ارائه دادهاند معنا میکنند. در اینجا قضا را صور عقلیه موجودات در عالَم عقل میگیرند. برخلاف تعبیر اول خود که از اجزاء عالم خارج و لازمه ی ذات خداوند میدانستند.
از این اختلاف تعبیر می توان تقسیمی را برای قضا تعریف کرد، بدینگونه که بگوییم دو قسم قضا داریم:
مقدمتا باید عرض کنیم که علم و يا اراده الهى از آن جهت قضاء الهى ناميده مىشود كه مؤثر در وجود و ايجاد اشياء و حكم به وجود اشياء است، و اشياء به موجب آن ضرورت و حتميت پيدا مىكنند. و همچنين علم الهى و يا مرتبه اى از علم الهى از آن جهت قدر ناميده مىشود كه حدود اشياء و اندازه آنها بدان منتسب است.[84]
حال این تعبیر قضا و قدر گاهی به علمی که منشا ضرورت و ایجاد (قضا) یا منشا تحدید و اندازه ی اشیاء (قدر) است اطلاق می شود (قضا و قدر علمی)، و گاهی هم به نفس ضرورت اشیاء یا به نفس تحدید و اندازه ی اشیاء اطلاق میشود از آن جهت که منتسب است که به خداوند (قضا و قدر عینی). بنابراین:
قضا و قدر علمی:
قضا و قدر عینی:
حتمیت به معنای تغییر ناپذیر و غیرحتمیت به معنای تغییر پذیر است. از آنجا که قانون عليّت عمومى، ضرورت و حتميّت را ايجاب مىكند، لازمه قانون علّيت اين است كه وقوع حادثهاى در شرايط مخصوص مكانى و زمانى خودش قطعى و حتمى و غيرقابل تخلّف بوده باشد... پس قضا و قدر عين حتميّت و قطعيّت است. على هذا تقسيم قضا و قدر به حتمى و غيرحتمى و يا به قابل تبديل و غيرقابل تبديل، چه معنى و مفهومى مىتواند داشته باشد؟[89]
جواب آنکه موجودى كه امكانات متعدده دارد و علل مختلف ممكن است در او تأثير كنند و هر علتى او را در يك مجرا و يك مسير بخصوص قرار مىدهد، مقدرات متعددى دارد؛ به هر اندازه كه به علل گوناگون بستگى و ارتباط دارد، مقدرات دارد؛ ازاينرو سرنوشت و قضا و قدر چنين موجودى غيرحتمى است. و اما موجودى كه بيش از يك امكان در او نيست و يك مسير بيشتر برايش ممكن نيست و جز با يك نوع علت سر و كار ندارد سرنوشتش حتمى و غيرقابل تغيير است. به عبارت ديگر، حتميت و عدمحتميت ناشى از جنبه قابلى است نه جنبه فاعلى؛ به معنى قابليت واحد و قابليتهاى متعدده است. ازاينرو مجردات علوى كه فاقد امكان استعدادى مىباشند و همچنين موجودات طبيعت در بعضى حالات كه استعداد بيش از يك آينده را ندارند، سرنوشتشان حتمى است، و اما آن دسته از پديدههاى طبيعت كه استعداد بيش از يك آينده را دارند، سرنوشتشان غيرحتمى است.[90]
پس قضا و قدر حتمی و غیرحتمی یعنی:
اصل تاثیر دعا در قضا و قدر الهی مورد خدشه نیست. برای مثال امام صادق (علیه السلام) در حدیثی میفرمایند: إِنَّ الدُّعَاءَ يَرُدُّ الْقَضَاءَ، يَنْقُضُهُ كَمَا يُنْقَضُ السِّلْكُ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً.[91] یعنی در روایات نیز به این تاثیر اشاره شده است.
سوالی که اینجا مطرح است این است که تاثیر دعا در قضا و قدر چگونه و به چه شکل است؟ این پرسش آنجایی پررنگ تر میشود که توجه کنیم که علم یا اراده ی خداوند قابل تغییر نیست، چرا که از ذاتیات خداوند است و تغییر و حرکت در ذات به این شکل امکان ندارد. پس در مرحله ی اول و در برخورد نخستین با مسئله ی تاثیر دعا در قضا و قدر، استحاله ی تاثیر پذیری قضا و قدر به ذهن میرسد. ولی این سوال و این شبهه ی اولیه نمیتواند باعث انکار تاثیر دعا در قضا و قدر شود. چرا که انکار آن، موجب عبث بودن آیات و روایات دال بر امر به دعا میشود که این قطعا باطل است. همچنین با روایاتی که از تاثیر دعا در قضا و قدر سخن گفتهاند، منافات پیدا میکند. پس نحوه ی تاثیر دعا در قضا و قدر مبهم است و باید روشن شود.
ملاصدرا به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد که قضا و قدر مقید به اسباب و علل مادی و غیرمادی هستند که در تحقق مقضی و مقدر موثر اند. یعنی متعلق قضا و قدر خداوند، مجموع آن فعل و همه علل و اسباب تحقق آن است. پس همانطور که اختیار و اراده ی انسان از عوامل و اسباب تحقق یک فعل در او است، دعا نیز یکی از این اسباب است. یعنی دعا یکی از عواملی است که داخل در قضا و قدر است. به عبارت دیگر، قضا و قدر با دعا است که کامل می شود. پس دعا کاری خارج از حیطه ی قضا و قدر انجام نمیدهد.
ملاصدرا در رساله قضا و قدر خود این مطلب را اینگونه بیان میکند:
برخی از مردم گمان میکنند که دعا امری خالی از فائده است، زیرا آن چیزی که ما آن را دعا میکنیم یا در قضای الهی ثابت شده است، که در این صورت فرقی ندارد که آن را دعا کنیم یا نکنیم، در هر صورت محقق میشود. یا اینکه در قضای الهی ثابت نشده است، (که در این صورت تاثیری در آن ندارد و قضای الهی بدون این دعا محقق میشود) اما این فهمی اشتباه است از موضع دعا. دعا از اموری است که مقوم قضا است. البته از آن حیث که خداوند دعا را از جمله اسباب تحقق افعال قرار داده است، نه از آن حیث که فعل انسان است. زیرا فعل انسان نیز خودش مقضی است و وابسته ی به قضا است.
و این نسبت بین دعا و قضا مانند قضای الهی بر شفا یافتن به وسیله ی خوردن دارو است. (یعنی همانگونه که خوردن دارو یکی از اسباب حصول سلامتی است و در دایره ی قضا و قدر الهی است، دعا نیز از اسباب تحقق فعل است و در قضا و قدر الهی مقدر است.)
پس خداوند از دعای انسان منفعل و متاثر نمیشود (که در نتیجه ی آن قضا و قدر خود را تغییر دهد)، چرا که علت از معلول منبعث نمیشود، بلکه این دعا در قضا و قدر تاثیر میگذارد و این تاثیرگذاری هم به دلیل امر خداوند بر این امر است. (یعنی خداوند خواسته است که دعا ی انسان در قضا و قدر او (همانند علم و قدرت و اختیار) تاثیرگذار باشد.)[92]
خلاصه اینکه نحوه ی تاثیر دعا در قضا و قدر مانند نحوه ی تاثیر اختیار انسان در آن دو است. یعنی همانگونه که اختیار انسان خود یکی از موارد مقضی و مقدر است و داخل در قضا و قدر به حساب میآید، دعا نیز به عنوان یکی از اسباب و علل تحقق افعال یا حوادث مقضی و مقدر است و داخل در حیطه ی قضا و قدر به حساب میآید.
اکنون که نحوه ی تاثیر دعا در قضا و قدر الهی روشن شد، پاسخ به شبهات این باب کار دشواری نیست، اما از باب تطبیق، چند شبهه را بیان و آنها را پاسخ میدهیم.
آیا تغییر در قضا و قدر که مرتبه ای از علم خداوند و در نتیجه مرتبه ای از ذات خداوند به حساب میآیند، موجب تغییر در ذات خداوند نمیشوند؟
پاسخ
این سوال از اساس باطل است. چرا که با توضیح ملاصدرا در مییابیم که دعا موجب تغییر در قضا و قدر نمیشود، بلکه بخشی از قضا و قدر است. پس اصلا قضا و قدر تغییر نمیکنند که بخواهد باعث تغییر در ذات خداوند بشود.
دعا کردن به معنای تاثیر خواست انسان در حوادث مربوط به فعل او یا حتی حوادث خارج از فعل او است. در حالی که قضا و قدر از اساس با اختیار و تاثیرگذاری خواست انسان مخالف است. چرا که اگر قرار بود همه چیز به خواست انسان باشد، تقدیر الهی معنا نمیداشت.
پاسخ
قضا و قدر موجب سلب اختیار نیست. زیرا اختیار بخشی از مقضی و مقدری است که قضا و قدر بر آن تعلق گرفته. یعنی اختیار و دعا به عنوان یکی از اسباب و عللی هستند که داخل در قضا و قدر الهی میباشند. پس قضا و قدر منافی با اختیار و دعا نیست.
قضا و قدر به معنای علم خداوند به حوادث این عالم است. حال اگر قرار باشد دعای ما در آن ها اثر بگذارد، از دو حال خارج نیست. یا اینکه خداوند علم به دعا نداشته، که در این صورت علم خداوند ناقص میشود. یا اینکه علم به دعا داشته و قضا و قدر در زمان دعا کردن تغییر میکند، که در این صورت فلسفه ی قضا و قدر زیر سوال میرود و بیهوده میشود.
پاسخ
دعا بخشی از قضا و قدر است. یعنی در حیطه ی علم خداوند است. و با تفسیری که بالا از قضا و قدر دادیم، دعا سبب تغییر قضا و قدر نمیشود. پس هم در دایره ی علم خداوند است، و هم منافاتی با فلسفه ی قضا و قدر ندارد.
اگر دعاها ی انسان بخشی از قضا و قدر هستند و قضا و قدر بر اساس آنها تحقق مییابد، پس چرا همه ی دعاهای ما استجابت نمیشوند؟
پاسخ
همه ی دعاها داخل در قضا و قدر الهی نیستند، بلکه تنها آن دعاهایی داخل در قضا و قدر الهی هستند که قرار است اجابت شوند.
خداوند بر اساس حکمت مطلق خود عمل میکند. دعای انسان یا مطابق حکمت خداوند هست یا نیست. اگر مطابق حکمت خداوند باشد، چه دعا کند چه نکند آن فعل یا حادثه محقق میشود. زیرا مطابق حکمت الهی است. و اگر مطابق حکمت الهی نباشد، محقق نمیشود. زیرا خداوند کار غیرحکیمانه انجام نمیدهد. پس دعا تاثیری ندارد و بیهوده است.
پاسخ
خداوند بر اساس حکمت خود عمل میکند و مقتضای حکمت خداوند، تاثیر دعا در قضا و قدر است. همانطور که مقتضای حکمت خداوند دادن اختیار به انسان بود. پس همانطور که انجام کار اختیاری اشتباه منافاتی با حکمت الهی ندارد، و بلکه مقتضی حکمت الهی است، تاثیر دعا در قضا و قدر نیز با حکمت الهی منافات ندارد و مقتضی آن است.
قضا و قدر مرتبه ای از مراتب علم خداوند هستند. قضا یعنی صورت عقلی همه ی موجودات به صورت در عالم عقل به صورت کلی و بدون زمان. قدر یعنی صورت موجودات در عالم نفس سماوی ، به گونهای که جزئی و منطبق بر مواد خارجیه و اسباب خارجیه است. قضا و قدر اقسام مختلفی دارند. مثل قضای فعلی و ذاتی، قضا و قدر علمی و عینی، قضا و قدر حتمی و غیرحتمی، و... .
اصل تاثیر دعا در قضا و قدر بر اساس آیات و روایات یک امر یقینی و از مسلمات دین است. سوال اصلی در چگونگی این نوع تاثیر است. ملاصدرا در پاسخ به این سوال میگوید که دعا خود بخشی از قضا و قدر الهی است. یعنی همانطور که اسباب و علل تحقق یک امر داخل در قضا و قدر الهی هستند، دعا نیز به خاطر خواست خداوند به عنوان یکی از اسباب تحقق امور داخل در قضا و قدر است. پس اساسا دعا چیزی جدا از قضا و قدر نیست که از چگونگی تاثیر و تاثر آنها سخن بگوییم؛ دعا بخشی از قضا و قدر، یا به عبارت دقیقتر، بخشی از مقضی و مقدر است. دعا خودش شکلدهنده ی قضا و قدر است.
[1] سوره غافر/ آیه 60
[2] سوره فرقان/ آیه 77
[3] الکافی/ ج 4/ ص 297 و 298
[4] الکافی/ ج 4/ ص 304 و 305
[5] ترجمه نهج البلاغه (دشتی)/ ص 641
[6] المحیط فی اللغه/ ج 5/ ص 462
[7] همان
[8] همان
[9] همان
[10] سوره فصلت/ آیه 12
[11] همان
[12] الصحاح/ ج 6/ ص 2464
[13] همان
[14] همان
[15] سوره سبا/ آیه 14
[16] المصباح المنیر/ ج 2/ ص 705
[17] سوره نساء/ آیه 103
[18] القاموس المحیط/ ج 4/ ص 431
[19] معجم مقاییس اللغه/ ج 5/ ص 99
[20] مفردات الفاظ قرآن کریم/ ج 1/ ص 674
[21] سوره بقره/ آیه 200
[22] شرح المواقف/ ج 8/ ص 180
[23] شرح اصول خمسه/ ص 522
[24] سوره اسراء/ آیه 4
[25] شرح نهج البلاغه لابن الحدید/ ج 9/ ص 144
[26] التوحید/ ص 386
[27] شفاء (طبیعیات)/ ج 2/ ص 196
[28] شفاء (الهیات)/ ص 439_440
[29] شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات/ ج 3/ ص 316
[30] شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات/ ج 3/ ص 317
[31] الواحد لا یصدر عنه الا الواحد
[32] حکمه الاشراق/ ج 3/ ص 60
[33] المبدأ و المعاد/ ص 124
[34] شرح اصول الکافی/ ج 3/ ص 211 و 212
[35] الحکمه المتعالیه/ ج 6/ ص 290 الی 293
[36] الحکمه المتعالیه/ ج 6/ ص 291
[37] همان/ ج 6/ ص 291 و 292
[38] همان/ ج 6/ ص 290
[39] همان/ ج 6/ ص 292 و 293
[40] همان/ ج 6/ ص 290
[41] همان/ ج 6/ ص 293
[42] شرح اصول الکافی/ ج 3/ ص 212
[43] مجموعه رسائل ابن عربی/ ج 2/ مسائل/ ص 34
[44] متن و ترجمه فصوص الحکم خواجوی/ ص 205
[45] کتاب العین/ ج 5/ ص 112
[46] المحکم و المحیط الاعظم/ ج 6/ ص 301
[47] سوره قدر/ آیه 1
[48] اساس البلاغه/ ج 1/ ص 295
[49] همان
[50] همان
[51] همان
[52] لسان العرب/ ج 5/ ص 74
[53] سوره بقره/ آیه 20
[54] تاج العروس/ ج 7/ ص 370
[55] همان/ ج 7/ ص371
[56] مفردات الفاظ القرآن/ ج 1/ ص 657
[57] مقاییس اللغه/ ج 5/ ص 63
[58] شرح المواقف/ ج 8/ ص 180
[59] شرح اصول خمسه/ ص 522
[60] التوحید/ ص 386
[61] شفاء (طبیعیات)/ ج 2/ ص 196
[62] شفاء (الهیات)/ ص 439_440
[63] شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات/ ج 3/ ص 317
[64] حکمه الاشراق/ ج 3/ ص 60
[65] همان/ ج 6/ ص 292 و 293
[66] همان/ ج 6/ ص 290
[67] فتوحات مکیه/ ج 4/ ص 17
[68] تهذیب اللغه/ ج 3/ ص 76
[69] همان
[70] المحکم و المحیط الاعظم/ ج 2/ ص 325
[71] همان
[72] همان/ ص 326
[73] همان
[74] مفردات الفاظ قرآن کریم/ ج 1/ ص 315
[75] همان
[76] معجم مقاییس اللغه/ ج 2/ ص 279
[77] عده الداعی و نجاح الساعی/ ص 12
[78] المیزان فی تفسیر القرآن/ ج 2/ ص 31
[79] این تقسیم فقط برای قضا است و برای قدر مطرح نمی شود.
[80] الحکمه المتعالیه/ ج 6/ ص 291 و 292
[81] موجودات سه صورت طبیعی، نفسانی و عقلی را دارا می باشند.
[82] حکیم سبزواری در معنای ابداع می نویسد: لان الابداع في الاصطلاح اخراج الشيئ من الليس المحض إلى الايس دفعة واحدة بلا سبق ادة ومدة (شرح الاسماء الحسنی/ ج 1/ ص 94)
[83] مجموعه الرسائل التسعه/ ص 149
[84] اصول فلسفه و روش رئالیسم/ ج 5/ ص 166
[85] همان
[86] همان
[87] همان/ ص 167
[88] همان
[89] مجموعه آثار شهید مطهری (انسان و سرنوشت)/ ج 1/ ص 387
[90] همان/ ص 401 و 402
[91] الکافی/ ج 4/ کتاب الدعاء/ ص 303
[92] مجموعه الرسائل التسعه/ ص 206 و 207
اعضاي پورتال فقط در صورت فراموش نمودن نام کاربري و رمز عبور ميتوانند به اين صفحه مراجعه نمایید. برای مشاهده شماره تلفن های ارتباطی بخش های مختلف اینجا کلیک نمایید...