بررسی عقائد محوری صوفیه
محمد صالح حسنی سعدی[1]
استاد راهنما
آقای احمدی
مدرسه علمیه رشد- زمستان 1400
تحمید:
سبحانك اللهم و بحمدك يا مَنْ لا يرتقي إلى ذروة كمال أحديته آمال العارفين، و يقصر دون بلوغ قدس كبريائه أفكار الخائضين. جَلَّتْ عظمتك من أن تكون شريعةً للواردين، و تقدّست أسماؤك من أن تصير طعمةً لأوهام المتفكّرين. ... و نَستعينُك و نعوذُ بك من شرّ الوسواس الخَنّاس، القاطع طريق الإنسانية، السالك بأوليائه في مهوى جِهنام الطبيعة الظلمانية، اهدنا الصراط المستقيم الذي هو البرزخية الكبرى و مقام أحدية جمع الأسماء الحُسنى.
و صلِّ اللهم على مبدأ الظهور و غايته، و صورة أصل النور و مادّته- الهيولى الاولى- و البرزخ الكبرى الذي دَنى فرفض التعيُّنات فتَدّلى فكان قاب قوسى الوجود و تمام دائرة الغيب و الشهود أو أدنى الذي هو مقام العَماء، بل لا مقام هنا على الرأي الأسنى (عنقا شكار كس نشود دام بازگير). و على آله مفاتيح الظهور و مصابيح النور بل نورٌ على نورٍ، غصن الشجرة المباركة الزيتونة و السدرة المنتهى و أصلهما، و جنس الكون الجامع و الحقيقة الكلية و فصلهما، سيّما خاتم الولاية المحمدية و مُقبِض فيوضات الأحمدية الذي يظهر بالربوبية بعد ما ظهر آباؤه عليهم السلام بالعبودية، فانَّ العبودية جوهرةٌ كنهها الربوبية، ... الحجَّة الغائب المنتظر، و نتيجة مَنْ سلف و غَبَر- أرواحنا له الفداء و جعلنا اللَّه من أنصاره- و العنِ اللهم أعدائهم، قُطّاع طريق الهداية، السالكين بالامم مسلك الضلالة و الغواية...[2]
انشاءالله این نوشتار مورد رضایت حق تعالی و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.
امروزه در خلا معنویت حاصل از سبک زندگی غربی که معنویت را کاملا به حاشیه رانده، گرایش عمومی در دنیا به فرق معنویتگرا به وجود آمده است که از جمله آنان میتوان به فرق صوفیه اشاره نمود. این فرقه به جهت نفی تمام قوانین ظاهری، برای بسیاری از مردم جذابیت دارد؛ به جهت این که مناسک دینی همواره با سختی هموارند. اینجاست که دو رشته ادیان و مذاهب با کلام دست به دست هم داده و با کمک رشته اول، به شناخت آنان و عقایدشان و با کمک رشته دوم، به نقد باور های این فرقه میپردازیم. عقائد محوری صوفیه؛ حجیت کشف شهود در نفی مناسک دینی، تاویل ظواهر متون دینی، حلول و اتحاد، جواز، بلکه لزوم غناء و سماع برای سلوک معنوی، خانقاه، ریاضت و حجیت قطب و مرشد است که به هر کدام اشکالات عدیدهای متوجه است و این فرقه با توجه به دادههایی که از سخنان هم مذهبانشان، روایات، آیات قرآن و عقل به دست میآید، یک فرقه گمراه است.
صوفیه، کشف وشهود ، خانقاه ، بدعت.
در اواخر قرن دوم هجری (بنابه نظر نیکلسون) در بین مسلمانان گروهی دیده شدند که زندگی و رفتار و حالات عجیبی داشتند که شباهتی به دیگر مسلمانان نداشت.[3] البته از برخی روایات بر میآید زمان امام صادق نیز وجود داشتند (كتاب المعيشة كافى،ج 5). سفيان ثورى که استادش ابوهاشم کوفی، اولین کسی بوده که به این لقب خوانده شدهف متوقّى در سال 161 یعنی در نيمه اول قرن دوم هجرى بودهاست.
آنان لباسهای پشمینه به تن میکردند و به همین جهت صوفی نامیده شدند. بعضی از آنان در نغارهها گوشه نشین شده، برخی به صحراها و بعضی در نقاطی دور از جمعیت، صومعههایی ساخته در آنجا زندگی میکردند.[4]صوفى در قرن دوم، لقب بعضى از بزرگان بودهاست.[5]
در مورد وجه تسمیه این گروه ابن خلدون و برخی دیگر صوفی را مشتق از صوف دانستهاند؛ به جهت پشمینه پوش بود اغلبشان و مخالفت با پوشیدن جامه فاخر. برخی تصوف را منسوب به اهل صفه دانستهاند که از فقرای صدر اسلام در صفحهی مسجد النبی بودند و تا فتوحات مکه با صدقه روزی آنها میرسید و از محافظان مخصوص پيغمبر بودهاند.[6] برخی معتقدند این کلمه عربی نبوده چون تا قرن 10 هجری، این اصطلاح وجود نداشته و از یونان آمده و از سوفیانه به معنای دانش و حکمت است.[7]
شواهدی بر صحت وجه تسمیه پشمینه پوشی وجود دارد که از آن جمله صحت نسبت صوفی به صوف طبق قواعد عربی و عدم صحت نسبت آن به صفه که صحیحش صفّی میشود.[8]پشمينهپوشى دأب انبيا و حواريون و زهّاد بوده است.
جالب اینجاست که جابر بن حيان معروف به پدر علم كيميا (شيمى)، که مردى شيعى مذهب و اهل كوفه و زاهد بود و در سال 253 ه.ق درگذشت، لقب صوفى داشت. در آثار محاسبى (متوفای 243 ه ق) و جاحظ (متوفای 255 ه ق) نامى از فرقه نيمه شيعى عارفانهاى در كوفه که آخرين پيشواى آن فرقه عبدك صوفى است، نام بردهاند.[9]
این فرقه در بسیاری از عقاید، تاثیرپذیر از ادیان دیگر بودهاند. به عنوان مثال عقیده وحدت وجود را از آیین بودا، دارند[10] که به صراحت در کتاب وید ذکر شده است.[11]همچنین بنابر گفته نیکلسون، اصطلاح هفتاد هزار حجاب که متاخرین صوفی نام بردهاند، برگرفته از عرفان مسیحیت است.[12]صوفیه طی مراحل سلوک را بدون عشق محال میدانند و عقیده وحدت وجود و قوس نزول و صعود و عشق را که از ارکان صوفیه است، از آثار حکمای اشراق یونان به دست آوردهاند. همچنین بسیاری از تعالیم مسیح در انجیل، در شرح حال صوفیه نیز وجود دارد.[13] از هندوها اشراق از راه ریاضت و وصول کشف وشهودی را و از فلسفه نو افلاطونیان( فلوتین)، یک برهان برای مبنای عقلی وحدت وجود به ارث بردهاند.
این پژوهش یک تلاش میان رشته ای به حساب میآید که با کمک رشته ادیان و مذاهب با عقائد آنان آشنا و با کمک آموزههای علم کلام خواهیم توانست آن را نقد نماییم. ساختار مقاله نیز اینچنین چینیش شدهاست. در این زمینه کتب و مقالات زیادی نوشته شدهاست که از جمله آن میتوان به تصوف و نقد آن نوشته ولی قیطرانی (مجله آینه پژوهش، خرداد و تیر 1391 – شماره 134) اشاره نمود. اما این مقاله به بیان و نقد عقائد محوری صوفیه بسنده کرده تا خواننده را به اختصار به اطلاعات قابل قبولی از این فرقه برساند.
کشف در لغت به معنای پرده برداشتن است و در اصطلاح، ظهور آنچه در خفا است و شهود جمع شاهد و در اصطلاح روایت حق به حق را شهود گویند.[14]
در مورد این نوع شناخت، دیدگاهها متفاوت است. گروهی منکر این نوع شناخت شدهاند؛ زیرا کسب اینگونه معارف در توان همه انسانها نیست. بنابراین نمیتوان آن را در کنار حس و عقل به رسمیت شناخت. برخی بدون انکار این نوع شناخت معتقدند از درک آن عاجزند. در مقابل، گروهی معتقدند تنها راه شناخت راه دل است و برای حواس و عقل هیچ جایگاهی قائل نیستند؛ از طرفداران این نظریه میتوان به پاسکال و برگسون اشاره نمود.[15] تصوف مسلمان نیز به شدت راه حس و عقل را برای شناخت انکار کردهاست. [16]
برخی هر سه ابزار حس و عقل و دل را تایید کردهاند. از دیدگاه اسلام و قرآن هر سه ابزا ر حس و عقل و دل برای شناخت مورد تایید است و قلمرو هر یک جداست. اسلام هم به تذکیه نفس تاکید کرده و هم به تفکر عقلانی[17] و هم به تجربه.
کشف و شهود گاه شبیه به رویا است و گاه از وقایع گذشته و حال و آینده حکایت میکند؛ البته گاه در اثر تصرفات شیطانی پدید میآید[18] تشخیص این موارد از هم بسیار دشوار است و برای صیانت از خطا باید کشف امامانعلیهم السلام و پیامبرانسلام الله علیهم را اصل قرار داد و مکاشفات را به آن عرضه نمود و محک زد.[19]
بنابر این شهود به تنهایی فایده ندارد؛ هر چند اصل آن ادراک به جهت علم حضوری بودن، خطاناپذیر است. در شهود درک هر کسی علاوه بر اینکه برای دیگران حجت نیست، قابل عمل نیست؛ چون نیاز به تفسیر دارد و باید از یک حکم عقلی یا روایی کمک گرفت. در نتیجه نباید به آن به عنوان یک راه شناخت مستقل برای عمل و استناد مطرح شود؛ کاری که صوفیه انجام میدهد.
روش صوفیه در مراجعه به روایات و آیات قرآن، تاویل و تفسیر است، یعنی دوگانه شریعت و حقیقت را مطرح کرده و با ادعای این که شریعت مقدمه رسیدن به طریقت است و با رسیدن به طریقت دیگر نیازی به مقدمه نیست، مناسک را نفی میکنند.
" تاويل" از ماده" اول"، به معناى رجوع است، كه معنای باب تفعيل آن، برگرداندن است. تاويل قرآن به معناى ماخذى است كه معارف قرآن از آنجا گرفته مىشود.[20]
تاویل اقسامی دارد. تاویل مقبول که باتوجه به قراین آیه و آیات دیگر وبا اعتماد به معصومین به دست میآید. مردود که بر اساس پیش داوریها و مخالف با ظهور تصدیقی جمله (متفاهم عرف) مخالف است. این نوع تاویل، حرام و موجب تباهی ایمان است.[21]
کسانی حق تاویل دارند که محکمات و متشابهات قرآن را بدانند و بتواند با توجه به محکمات متشابهات را روشن سازد.[22] گروهی که میتوانند متشابهات را به تاویل ببرند، راسخون هستند. مصداق راسخون طبق روایات امامان و پیامبر علهم السلام هستند:
«امام صادق علیه السلام :پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بزرگ ترین راسخ در علم بوده و تمام آنچه خداوند بر او نازل کرده بود از تاویل و تنزیل قران را میدانست ....و او و اوصیای او همه این ها را میدانستند».[23]
در روایات نبوی اهل بیت در عرض قرآنند؛ بنابراین در مجموع هیچ کس جز معصومین حق تاویل و تفسیر به رای ندارد. بله فرد مفسر اگر از روایات معصومین و یا محکمات قرآن استفاده نماید، تفسیرش مقبول است. اساسا حکم عقل این است که وقتی متن را نمی فهمیم، در حالی که فهم ما غرض خداوند بوده، باید به نماینده معصومی مراجعه کرد نه اینککه هر فردی با سلیقهی خود تفسیر نماید.
اینکه نماینده معصوم از طرف خدا کیست نیز تسط رسول خدا باید معرفی شود؛ بنابراین اجازه نامه یا سلسله سندی که برخی صوفیه دارند تا خود را موجه سازند، مجوز تفسیر و تاویل قرآن نیست.
برخورد صوفیه با آیات کاملا سلیقه ای بوده و هیچ حدو مرزی ندارد؛ به حدی که باروش آنها میتوان هرچیزی قابلیت استناد به خدا دارد و حتی مراد استعمالی الفاظ قرآن را تغییر داده و اعتقاد دارند تاویل به سبب تاویل کننده مختلف است؛[24] از باب نمونه سلمی در تاویل آیه الم یان للذین آمنو ان .... معتقد است الف وحدانیت و لام عطوفت و میم ملک و پادشاهی است و مقصود از الم این است که هر کس را در طریق حقیقت بیابیم که علایق و اغراض را از خویشتن دور ساخته، در راه وصول به مقصودش به او عطوفت میورزیم و او را از قید بندگی آزاد ساخته به برترین پادشاهی میرسانیم.[25]
حلول عبارت است از اختصاص چیزی به چیزی دیگر به گونهای که اشاره به یکی از آن دو، عین اشاره به دیگری باشد و آنچه حلول کند را حال و آنچه در آن حلول میکنند را محل مینامند.[26] بنا بر اعتقاد گروهی از صوفیه، خدای متعال در انسان حلول میکند، چنان که در پیامبران و امامان حلول کردهاست.[27]
بنابراین برخی بزرگان صوفی ادعای خدایی میکنند. به عنوان نمونه عطار نیشابوری گفتهاست:
منم الله در عین کمالم منم الله در عین وصالم منم الله خود در خود بدیدم به خود گفتم کلام حق شنیدم.[28]
از بایزید نقل شده که گفت : چون به معراج رسیدم، حق را به حقیقت دیدم و آنجا مقام کردم و خدا به من بخشش نمود و به من علم ازلی داد و زبان خود را در کام من نهاد و تاج کرامت را بر سر من گذاشت و به من گفت حقی و حق میجویی. گفتم اگر دیدم به تو دیدم و اگر شنیدم به تو شنیدم. پس ثنا بسیار گفتم و از کبریایی خویش مرا بال کرامت داد تا در میدان غزا میپریدم و عجایب صنع او میدیدم و چون ضعف مرا دید، در توحید خود برگشود و آنجا یکتایی به هم رسید و دویی از میان برخاست.
و ماننداین بیت شعر( تحفه الخیار ص193):
بود علم من علم حی قدیم نباشد به جز من خدای کریم.
و از دست عبارات در کتب آنها زیاد است .
نقد:حلول و اتحاد به این معنا که صوفیه قبول دارند، محال است چون خدا جسم نیست و جزء ندارد. اگر خداوند جزء داشته باشد، امکان عدم در او راه دارد؛ زیرا میتوان اجزاء آن را جدا کرد. در حالی که خداوند علت ندارد و واجب الوجوب است؛ بنابراین امکان عدم در او راه ندارد.
جدای از این مسئله، صوفیه برای سخنان خود، دلیل مستند نیاوردند. تنها دلیل آنان شهود است که گفتیم برای دیگران و حتی در همه شرایط برای خود فرد حجت نیست. در روایات و آیات نیز این سخنان شاهد ندارد؛ بلکه خلاف آن به وفور یافت میشود.[29]
صوفیه چون در سماع گرم میشدند از خود بی خود شده، گاه میگریند، گاه از فرط خوشی دست میزنند، گاه گریبان میدرند، گاه فریاد میکشیدند، گاه به رقص و پای کوبی بر میخیزند، گاه دست و پای یکدیگر را میبوسیدند، گاهی در برابر هم به خاک میافتند و سجده میکنند، گاه یکدیگر را در بغل گرفته میفشارند.[30] آنها که عاشق و طالب حقاند، در سماع حالشان را که طلب حق است، افزون میکند ، لابد که بر چنین قوم حلال باشد... پیروان سلوک و مشایخ طریقت، سماع را بر نماز ترجیح میدادند و به وقت نماز واجب را ترک گفتهاند.[31]
اما شیعه و اهل تسنن غنا را حرام شمردهاند. از امام صادق علیه السلام روایت است که غنا را از جمله گناهانی که خداوند بر آنها وعده آتش دادهاست، معرفی فرمودند.[32] شیعیان در رد آنان عباراتی این چنین دارند:
«عادت ایشان وقاحت و بیحیایی و عبادت ایشان خوانندگی و نغمه سرایی است». [33]
مخصوصا که ترک واجبی مانند نماز که مانند ستون برای دین است، از روی در روایات مانند کافر دانسته شده و پیامبر تا آخر عمر نماز میخواندند.مانند روایت : هر كه عمدا نماز نخواند كافر است[34]
خانقاه محلی است که درویشیان با سکونت در آن، آداب و رسوم تصوف را اجرا مینمایند. اولین خانقاه برای صوفیان در رمبهی شام توسط فرمانرویی مسیحی ساخته شد.[35]این کار که محل عبادتی خلاف محل عبادت همه ادیان ایجاد کردهاند، خود بدعت است.
واژه بدع به معنای پدید آمدن چیزی است که سابقه ندارد.[36]وجه صدق لفظ بدعت بر نوآوریهای بی جا در دین، این است که بدون سابقهای از صاحب شریعت، در دین وارد گردیدهاست.[37]
در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم و در روایات معصومین تنها محلی که برای عبادت توصیه شدهاست، مسجد است. در آیه قرآن نیز تعظیم و رفت و آمد به مسجد را نشانه ی تقوای قلب دانستهاست. درایه سوره توبه خداوند تعالی میفرمایند : (مساجد خدا را تنها كسى آباد مىكند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زكات را بپردازد، و جز از خدا نترسد؛ اميد است چنين گروهى از هدايتيافتگان باشند)[38]مساجد در شریعت اسلام، آنقدر محترم است که احکام خاص خود را دارد؛ مانند حرمت دخول جنب به آن، کراهت خوابیدن، خرید و فروش و با صدای بلند صحبت کردن در آن. وجود خانقاه یک نوع تفرقه افکنی در جامعه اسلامی است و مردم را از مساجد دور میکند. صوفیه اهمیتی برای مساجد قائل نیستند؛ به این گمان که جزء ظواهر است و آنان رهرو طریقتند.
ایت الله گلپایگانی در جواب به استفتائی در مورد شرکت در خانقاه برای عبادت، جواب دادهاند: «واضح است که معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کنید آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر اماکن دارد بدعت و حرام است ،علاوه بر آن این تشکیلات موجب تفرقه و اختلاف بین مسلمین و ضضعف آنها میشود و ذکر هایی کهدر آنجا خوانده میشود اگر سندوملاک معتبر نداشته باشدخواندنش هم به قصد ورود جایز نیست و اگر عبارت ان هم با عقاید حقه موافق نباشد خواندنش مطلقا حرام است».[39]
ریاضت از ماده روض به معنای رام و ذلیل کردن اسب یا هر حیوان دیگر،[40]و در اصطلاح به معنای تهذیب نفس است. مسئله ریاضت و تهذیب نفس و اشتغال به معرفت نفس، ریشه در ادیان و ملل قدیمی دارد و نکتهی جدیدی نیست. در دین اسلام مسئله معرفت و تذکیه نفس، به عنوان یک مسئله حیاتی پس از 10 قسم در سوره ضحی آمدهاست.
ریاضتی که یک صوفی مد نظر دارد، غیر از تهذیب نفسی است که اسلام مد نظر دارد. در اسلام اثری از ریاضت به آن معنا که در آیین بودا و صوفیه مورد توجه است، وجود ندارد. ریاضت در دین اسلام دو نوع است: مشروع و نا مشروع. خداوند متعال که ربوبیت تششریعی دارد، باید به ما راه کمال را نشان دهد؛ زیرا ما را برای رسیدن به کمال خلق کرده و غیر از وحی و نشان دادن راه کمال، راهی برای تحقق هدف خداوند وجود ندارد و بدون آن، آفرینش لغو میشود. بنابراین راه کمالی نیست؛ مگر این که در قرآن و آموزه های اسلامی به آن اشاره شدهاست. علاوه براین، پیامبر اسلام که یکی از رسالتهایش تزکیه ی مردم بودهاست،[41] برای تهذیب نفس و رسیدن روشی داشته، به خصوص انجام واجبات و ترک محرمات که به شدت به آن تاکید کردهاند. اما صوفیان بدون توجه به این موضوعات، آیینی تشریع کرده و خود را از شریعت اسلام مبرا دانسته و دستوراتی دادهاند که عقل ،شرع و عقلا به دلیل وارد شدن صدمات و آسیبها به انسان، آن را محکوم مینمایند.
به عنوان مثال جنید ، شبلی را مامور ساخت تکه یک سال کبریت فروشی و دوسال گدایی کند تا او را معرفت حاصل شود.[42]یا بایزید، زاهدی را که از مریدان او بود، سفارش به ریاضت نمود و گفت : این ساعت برو و موی خود را بزن وبرهنه شو و پاره گلیمی را لنگ خود انداز وبر سر آن محلهای برو که بیش تر تو را بشناسند و....[43]
جای بحث نیست که این چنین دستورات بدعت آمیزی که در سنت و قرآن دیده نمیشود، مخرب عزت نفس انسان و دور کننده انسان از خداوند است. همان طور که امیرالمومنین فرمود:
«من هانت عنده نفسه فلا تامن شره».[44]
مخصوصا آبروی مومن که دستورات زیادی در اسلام بر حفظ آبرو خود و مومنین وجود دارد. نمونه آن پرهیز از مواضع تهمت است که حضرت امیر در بیانات خود دارند.[45] یا روایاتی که حرمت مومن را بالاتر از کعبه معرفی میکند.[46]
با وجود وحی که خطاناپذیر است، راه بهتری برای رسیدن به هدف آفرینش وجود ندارد؛ و گرنه بر خداوند لازم بود بر همهی بندگان خود آن راه را گشوده و آن را در پیام ابدی خود به بشر که قرآن است، ترویج نماید. بنابراین معنا ندارد کسی محکمات اسلام را نفی و ابداعات خود را محور تکامل شاگردانش معرفی نماید.
اما متاسفانه برخی اقطاب صوفیه، با ادعای خدایی وپیغبری که در ذیل حلول برسی شد، [47]با اینکه بعد از پیامبر جانشینان او از امام علیعلیه السلام تا امام عصر و بعد هم نواب اربعه و بعد فقها به عنوان پناهگاهی برای یادگرفتن راه سعادت معرفی شدهاند، برای قطب ولایت تشریعی نیز قائل شده، تشریع او را همسان تشریع پیامبر دانستهاند.از جمله میتوان به روایات اثنا عشری پیامبر نام برد[48]
اما شیعه حتی دستورات ولی فقیه را در چهارچوب مقررات اسلامی نافذ دانسته و او را به محض دستور خلاف شرع، از ولایت منعزل میدانند. حتی امامان معصوم و پیامبر اکرم نیز بر خلاف قرآن صحبت نکرده و فرمودهاند که لازم است روایات با قرآن سنجیده شود تا تعارض نداشته باشد و اگر تعارض داشت، به دیوار زدهشود, و مانند این روایات. [49]
شیخ نجم الدین عمر نسفی از دانشمندان و آگاهان بر حقایق مسلک صوفی، در کتاب بیان مذهب صوفی چنین میگوید:
«بدان که صوفیان دوازده دسته بوده و یک دسته آنها بر حق است و بقیه گمراهاند:
1- حبیبیان که قائل به : بندگان خدای متعال را به عنوان دوست بر میگزینند و از محبت به افریده ها دست بر میدارند و تکالیف و دستورات مربوط به عبادات را از بندگان برداشته و حرام خدا بر آنان حلال میشود و ترک نماز و روزه از دیدگاه آنان جایز است و هیچ گاه عورت خود را نمیپوشاندند که این خود کفر محض است و مردم آن ها نه با گفتارشان بلکه با کردارشان میشناسند بنابر این از معاشرت با اینگونه افراد بپرهیزید
2- اولیائیان بر این باورند که بندگان به رتبه ولایت میرسند و خطاب الهی در امر و نهی از آنان برداشته میشود که این عقیده خود کفر محض است
3- شمراخیان آنان قائل اند هرگاه بندگان خدای خویش را شناختند امر و نهی از آنان برداشته میشود و به گوش فرادادن به صدای دایره و طبل و نی علاقه مندند و میگویند زنان به دسته های گل میمانند و بوییدن گل ها برای همه آزاد و مباح است این دسته طرفداران عبدالله بن شمرا خی را تشکیل میدهند که در پوشش انسان نیک کردار در جهان ، گیتی را به فساد و تباهی میکشند
4- اباحیان این گروه میگویند ما قاادر بر بازداشتن خویشتن از انجام معاصی نیستیم میان این دسته امر به معروف و نهی از منکر معنا ندارد و قائل اند که اموال و دارایی و ابرو و نوامیس مسلمانان بر یکدیگر حلال است و میگویند که کلمه نه گفتن کفر است و همچنین آزار و اذیت ، ماانعی بر سر راه ست و اامر به معروف و نهی از منکر نوعی آزار و اذیت محسوب میشود این دسته تبهکار ترین آفریدگان خدا روی زمین اند
5- حالیان این جمعیت معتقدند که گوش فرا دادن به آواز و رقص جایز است آنها در اثر شنیدن اواز از هوش میروند یه گونه ای که هیچ گونه تحرکی در بدن آنها وجود ندارد در صورتی که این شیوه بر خلاف سنت رسول اکرم صلی الله علیه و اله تلقی میشود بنابر این بدعت و گمراهی است.
6- حلولیان که قائلند نگاه کردن به سیمای پسر نوجوان که در صورتش مو نروییده و به چهره زنان حلال است. آنان در حال نگاه کردن به چهرهها به رقص در آمده، در حالت رقص میگویند که صفتی از صفات خدا در ما حلول کرده؛ بنابر این در چنین حالتی بوسه زدن و معانقه کردن برایمان حلال است، با این که این عمل کفر محض محسوب میشود.
7- شیوه اینان نیز مانند حلولیان است و میگویند در حالت رقص صفتی از صفات خدا در ما حلول کرده و حوریان بهشتی نزد ما میآیند و ما با آنان همبستر شده و عمل زناشویی انجام میدهیم؛ البته این شیاطین هستند که در خیال و وهم آنان نزدشان میآیند. این دسته هنگامی که از رقص و پایکوبی فارغ میشوند، غسل جنابت انجام میدهند».
بعد از بیان 12 گروه از اهل حق بسیار تعریف کرده و آنان را صوفی بر حق میداند که خلاف عفت نمیکنند و احکام را انجاام میدهند.[50]
1- ابن حمزه و سيد مرتضى رازى از شيخ مفيدرحمه اللّه و ایشان به سند خود از محمد بن الحسين بن ابى الخطاب - كه از خواص اصحاب چند امام معصوم است- نقل نموده:[51]
«با حضرت على النقى عليه السّلام بودم و آن حضرت نشسته بود در مسجد پيغمبر خدا در مدينه، پس جماعتى از اصحاب آن حضرت در آمدند و يكى از ايشان ابو هاشم جعفرى بود و او مردى بود فصيح و بليغ و او را نزد آن حضرت منزلتى عظيم بود، بعد از آن داخل مسجد شدند جماعتى از صوفيه و در يك جانب حلقه زده نشستند و به لا اله الا اللّه گفتن مشغول شدند؛ پس امام عليه السّلام رو به اصحاب خود نموده فرمود كه التفات نكنيد به اين فريبندگان كه ايشان خليفههاى شياطيناند و خراب كنندگان قواعد ديناند اظهار زهد مىكنند از براى آسايش دادن جسمها و شب بيدارى مىكشند بجهت شكار كردن چهار پايان، يعنى مسخّر كردن آنهائى كه مانند چهارپايانند؛ چنانكه حق تعالى مىفرمايد[52]: گرسنگى مىخورند عمرى كه تا رام كنند از براى پالان كردن خرى چند را و لا اله الا اللّه نمىگويند مگر از براى فريب دادن مردمان، كم نمىخورند مگر از براى پر كردن كاسههاى بزرگ و ربودن دل مرد احمق، سخن مىگويند با مردمان به املاء خود در دوستى خدا و مىاندازند ايشان را نرم نرم و پنهان در چاه گمراهى خود و اوراد ايشان است رقص كردن و دست زدن و اذكار ايشان سرائيدن و غنا كردن است، پيروى نمىكنند ايشان را مگر سفيهان و اعتقاد نمىدارند به ايشان مگر بىخردان و احمقان؛ پس هركس برود به زيارت يكى از ايشان در حالتى كه زنده باشد يا به زيارت يكى از ايشان برود در حالتى كه مرده باشد، يعنى بر سر قبر يكى از ايشان به دعا كردن برود حكم آن دارد كه به زيارت شيطان و عبادت بتان رفته باشد و هركس كه يارى نمايد و مدد كند يكى از ايشان را حكم آن دارد كه يزيد و معاويه و ابو سفيان را يارى كرده باشد و مدد نموده باشد.پس مردى از اصحاب آن حضرت گفت كه اگر چه آن كس معترف به حقوق شما باشد، يعنى به امامت شما اگر چه اعتراف داشته باشد؟ پس آن حضرت مانند كسى كه غضبناك باشد بر او نگريست و فرمود: اين گفتار را بگذار! آن كس كه معترف به حقوق ما باشد به راه نافرمانى ما نمىرود و مخالفت ما نمىكند، آيا نمىدانيد كه اين طايفه خسيسترين طايفههاى صوفيهاند و صوفيه همه از مخالفان مايند و راه و روش ايشان غير راه و روش ماست و نيستند ايشان مگر نصارى و مجوس اين امت!بعد از آن، آن حضرت آيه يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ ... را تا به آخر تلاوت فرمود و ترجمهاش اين است كه كوشش مىنمايند در فرونشانيدن نور خدا و حضرت اللّه تعالى تمام مىكند نور خود را و اگر چه مكروه مىدارند ناگرويدگان.
طرفه اين است كه سنّيان قبرهاى صوفيان را زيارت مىكنند چنانكه صاحب كشف الغمّه در اوايل كتابش مىگويد؛ بلكه آن قبرها را بت خود ساخته مانند بتپرستان در پيش آن سجده مىكنند[53]
2- و حديث ديگر به سند صحيح مروى است از احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى و اسماعيل بن بزيع از حضرت امام رضا عليه السّلام كه آن حضرت فرمود كه هرکس صوفیه را یاد کند و آن هارا زبانی و قلبی انکار نکند از ما نیست و..) [54]
پس بدان كه صوفيه قاطبة از مخالفين ائمه معصومين عليهم السّلاماند و از امامان معصوم حديث بسيار در طعن ايشان منقول است[55] »[
با توجه به مسائلی که گذشت بطلان عقاید صوفیه و صوفیه مانند ها معلوم شد چه آنجا که اعمال عبادی و دستورات محکم الهی را که پیامبر نیز انجام میداد برداشته و یا در جا هایی که بدعت[56] وارد کرده و برای خود کرسی ها ساخته اند تا در جا هایی که ادعای خدایی کرده[57] و یا در جایی که عقل را کنار گذاشته[58] و به علم حضوری خود اتکا کرده و به تفسیر آن پرداخته اند و در روایات صریح امامان معصوم[59] که بحث آن نیز گذشت به نکوهش از آنها پرداخته اند و به مقابله با آنها برخواسته اند مکتب هایی زیبا و فریبنده که به سادگی افراد را جذب میکنند.
[1] . طلبه سطح یک جوزه علمیه قم.
.[2] صحیفه امام جلد 1، نامه عرفانی.
.[3] مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج14، ص 559.
.[4] رساله قیشریه، ص7.
[5]. فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 304.
[6]. دايرة المعارف الاسلاميه، ج 3، ص 105.
.[7] تصوف، ص4.
[8]. تاریخ تصوف، ص38.
.[9] فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 304.
[10]. ر.ک: تصوف، ص 14.
[11]. مفاتیح الاعجاز گلشن راز، ص37.
[12]. عارف صوفی چه میگوید، ص12.
[13]. تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص 24.
.[14] فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص516.
[15]. شناخت شهید مطهری، ص41.
[16]. جعفر سبحانی - شناخت در فلسفه اسلامی.
[17] . یه عنوان مثال میتوان به آیه 55 سوره مائده اشاره نمود: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون» که توبیخ گنه کاران به جهت عدم تفکرشان است. و همین طور در آیه 46 سوره حج آمده:« أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها»
[18]. جوادی عاملی، معرفتشناسی در قران، ص114.
[19]. آموزش فلسفه استاد مصباح، ج1، ص 113.
[20] . ترجمه تفسير الميزان، ج3، ص35.
[21] . فرهنگ و عقاید و مذاهب اسلامی سبحانی، ج4، ص67-68؛ روایت نبوی «من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار» در مورد این نوع تاویل است.
[22] . به مقتضای آیه هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7)ال عمران
[23]. تفسیر نمونه، ج2، ص 439.
[24]. تصوف، ص 42.
[25] تصوف و تشیع ص 183
[26] (لغت نامه دهخدا
[27] .(ترجمه تصوف و تشیع ص 330)
[28] ( تذکره الاولیاء ج1 ص 173)
[29] . نمونه آیات ناسازگار با این عقیده: خلق الانسان ضعیفا/ ان الانسان لفی خسر/ لاتاخذ سنته ولا نوم و... است که به صراحت حلول خداوند در انسان را رد میکند؛ زیرا انسان ضعیف است و خداوند نه، انسان در خسران است و خداوند نه، انسان میخوابد و خداوند نه.
[30]. شناخت عرفان و عرفان ایرانی، ص174.
.[31] پرتو عرفان، ج2، ص620.
[32]. کافی، ج6، ص431، ح4.
[33]. خیراتیه، ج2، ص 302.
[34] من ترک الصلاه متعمدا فقد کفر (مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج10، ص: 19)
[35] خیراتیه ج1ص104
[36] تصوف ص90
[37] مجمع البحرین ج4ص298
[38] إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدين (سوره توبه آیه 18)
[39] مجمع المسائل ص155
[40] المنچد ص287
[41] . اشاره به آیه:لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين(آل عمران ایه 164)
[42] تذکره الاولیا ج2 ص161
[43] همان ص296
[44] . تحفل العقول ص483 والوافی جلد26ص284
[45] . اتق مواضع التهم)بحار الانوار ج33ص510)
[46] . … ُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ وَ يُقَبِّلُ الْحَجَرَ- وَ حُرْمَةُ النَّبِيِّ وَ الْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ مِنْ حُرْمَةِ الْبَيْتِ- وَ أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَقِفَ بِعَرَفَةَ…. (وسائل الشيعة، ج14، ص: 538)
[47] رجوع شود به مبحث حلول
[48]… و سَتُدْرِكُهُ يَا عَلِيُ[48]- ثُمَّ ابْنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ- و سَتُدْرِكُهُ يَا حُسَيْنُ[48]- ثُمَّ يُكَمِّلُهُ[48] اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةً[48] مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْن )كافي (ط - دار الحديث)، ج2، ص: 688
[49] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ.
[50] ترجمه رساله اثنی عشریه فی رد صوفیه حر عاملی
[51] . حديقة الشيعة، ج2، ص: 800؛متن عربی روایت: «كنت مع الهادى على بن محمد عليهما السّلام فى مسجد النبى فاتاه جماعة من اصحابه منهم ابو هاشم الجعفرى و كان رجلا بليغا و كانت له منزلة عظيمة عنده عليه السّلام ثم دخل المسجد جماعة من ادامه ادامه صفحه قبل:الصوفيه و جلسوا فى جانب مستديرا و اخذوا بالتهليل فقال عليه السّلام: لا تلفتوا بهؤلاء الخدّاعين فإنّهم خلفاء الشياطين و مخرّبوا قواعد الدين يتزهّدون لراحة الاجسام و يتهجدون لصيد الانعام، يتجوعون عمرا حتى يدبخوا للايكاف حمرا لا يهللون إلّا لغرور الناس و لا يقللون الغذاء إلّا لملاء العساس و اختلاس قلب الدفناس، يكلمون الناس باملائهم فى الحب و يطرحونهم باذلالهم فى الجب، اورادهم الرقص و التصدية و اذ كار هم الترنم و التغنية؛ فلا يتبعهم الا السفهاء و لا يعتقدهم الا الحمقاء فمن ذهب الى زيارة احد منهم حيا و ميتا فكأنّما ذهب الى زيارة الشيطان و عبادة الاوثان و من اعان احدا منهم فكأنما اعان يزيد و معاوية و ابا سفيان. فقال رجل من اصحابه: و ان كان معترفا بحقوقكم؟ قال فنظر اليه عليه السّلام شبه المغضب و قال: دع ذا عنك من اعترف بحقوقنا لم يذهب فى عقوقنا، اما تدرى انهم اخسّ طوايف الصوفية و الصوفية كلّهم من مخالفينا و طريقتهم مغايرة لطريقتنا و ان هم الانصارى و مجوس هذه الامة اولئك لا يريدون لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»
[52] إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا
[53] حدیقه الشیعه جلد 2 ص 802و 801
[54] «من ذكر عنده الصوفية و لم ينكرهم بلسانه و قلبه فليس منّا و من انكرهم فكأنما جاهد الكفار بين يدى رسول اللّه»
[55] و حديث ديگر به سند صحيح از احمد بن محمد بن ابى نصر مذكور است و روايت شده كه او گفت: «قال رجل من اصحابنا للصادق جعفر بن محمد عليه السّلام قد ظهر فى هذا الزمان قوم يقال لهم الصوفية فما تقول فيهم؟ قال عليه السّلام: انهم اعدائنا فمن مال اليهم فهو منهم و يحشر معهم و سيكون اقوام يدعون حبّنا و يميلون اليهم و يتشبهون بهم و يلقبون انفسهم بلقبهم و يأولون اقوالهم، ألا فمن مال اليهم فليس منّا و انا منه براء و من انكرهم ورد عليهم كان كمن جاهد الكفار بين يدى رسول اللّه».
--ودر كتاب مستطاب كلينى مسطور است به سند صحيح از حضرت ابى عبد اللّه جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام كه آن حضرت گفت كه پيغمبر خدا فرمود كه «انّ عند كلّ بدعة يكون من بعدى يكاد يذهب بها الايمان وليّا من اهل بيتى موكّلا و يذبّ عنه ينطق بالهام من اللّه و يعلن الحق بنوره و يرد كيد الكائدين فاعتبروا يا اولى الابصار
[56] رجوع شود به ص15
[57] رجوع شود به ص11
[58] رجوع شود به ص7
[59] رجوع شود به صفحه 19
اعضاي پورتال فقط در صورت فراموش نمودن نام کاربري و رمز عبور ميتوانند به اين صفحه مراجعه نمایید. برای مشاهده شماره تلفن های ارتباطی بخش های مختلف اینجا کلیک نمایید...