
کربلا صحنه تقابل عقلانیت مادی و معاد باور بود
عضو هیئتعلمی مؤسسه امام خمینی(ره) گفت: کربلا صحنه تقابل دو عقلانیت بود؛ «عقلانیت مادی» که مرگ را پایان زندگی میانگارد و «عقلانیت معادباور» که به حیات جاوید آدمی باور دارد.
به گزارش روابطعمومی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، حجتالاسلاموالمسلمین حامد منتظری مقدم در پاسخ به این سؤال کسانی که دعوت امام حسین علیهالسلام را پذیرفتند و یا نپذیرفتند، چه منطق و استدلالی داشتند؟، اظهار کرد: عبیدالله بن حُرّ جّعْفی از اشراف و دلیران کوفه بود و در مسیر مکه تا کربلا، امام حسین علیهالسلام در یک منزلگاه با او مواجه شد و پیک فرستاد و او را دعوت کرد؛ اما عبیدالله بن حُرّ گفت: من از کوفه بیرون آمدم تا در جنگ نه طرف حسین و نه ضد او باشم. امام حسین(ع) شخصاً به خیمه او آمد و او را دعوت کرد.
عضو هیئتعلمی مؤسسه امام خمینی(ره) بیان کرد: عبیدالله بن حُرّ جّعْفی به امام گفت: «به خدا سوگند میدانم کسی که با شما همراه شود، به شهادت و سعادت ابدی میرسد، اما من احتمال نمیدهم یاری من اثری داشته باشد و من الآن آماده مُردن نیستم؛ میخواهم زنده بمانم».
وی ادامه داد: سپس او اسب راهوار خود را به امام پیشکش کرد، اما امام نپذیرفت و بعدها او به شدت پشیمان شد و حسرت میخورد که دعوت حسین بن علی را نپذیرفت...!
استاد حوزه علمیه قم تصریح کرد: عبیدالله بن حُرّ جّعْفی میدانست که همراهی با حسین علیهالسلام موجب سعادت ابدی است؛ اما چون به ادامه زندگی دنیوی علاقه داشت، با حسین علیهالسلام همراه نشد.
حجتالاسلاموالمسلمین منتظری مقدم اذعان کرد: کربلا صحنه تقابل دو عقلانیت بود؛ «عقلانیت مادی» که مرگ را پایان زندگی میانگارد و «عقلانیت معادباور» که به حیات جاوید آدمی باور دارد.
عضو هیئتعلمی مؤسسه امام خمینی(ره) یادآور شد: زهَیر بن قین یکی دیگر از اشراف و دلیران کوفه، در بازگشت از مکه با امام حسین(ع) هم مسیر شد و او سعی میکرد با امام(ع) مواجه نشود؛ اما در یک منزلگاه با هم فرود آمدند. امام(ع) پیک فرستاد و او را دعوت کرد و او اکراه داشت و همسرش به او نهیب زد: پسر رسول خدا تو را میخواند و تو اجابت نمیکنی! زهیر به دیدار حسین(ع) رفت و حسینی شد...
وی ادامه داد: در منزلگاه ذوحُسَم هنگامیکه امام حسین(ع) خطبه خواند و فرمود: «...من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ظالمان را جز ننگ نمیبینم... مردم بندگان دنیایند...»، زُهَیربنقَین برخاست و به امام(ع) گفت: «...به خدا سوگند اگر دنیا برای ما جاودانه بود و ما در آن ماندگار بودیم و جدایی از آن، تنها به سبب یاریکردن تو بود، باز هم یاری تو و همراهی با تو را بر ماندن در دنیا، ترجیح میدادیم».
حجتالاسلاموالمسلمین منتظری مقدم اظهار کرد: صبح عاشورا زهیربن قین با سپاه عمرسعد احتجاج و سعی میکرد آنان را هدایت کند و شمر مانع شد و او را تهدید کرد که بهزودی کشته میشوی، زهیربن قین به شمر گفت: «تو مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا سوگند، مرگ در رکاب حسین(ع)، برای من از زندگی جاویدان با شما گواراتر است».
استاد حوزه علمیه قم تصریح کرد: سعیدبن عبدالله حَنَفی در ظهر عاشورا خود را سپر قرارداد تا امام حسین(ع) نماز ظهر را اقامه کند و از شدت جراحت، پس از نماز امام، به شهادت رسید و شب عاشورا هنگامی که امام حسین(ع) به یارانش رخصت داد که بروند، او به امام(ع) گفت: «...اگر بدانم که در راه تو کشته میشوم و سپس زنده میشوم و سوزانده میشوم و سپس ذرات وجودم را به باد میدهند و هفتاد بار با من چنین میشود، از تو جدا نمیشوم تا آنکه در رکاب تو کشته شوم. چرا چنین نکنم بااینکه یک کشتهشدن بیش نیست و به دنبال آن عزتی جاودانه خواهد بود».
عضو هیئتعلمی مؤسسه امام خمینی(ره) گفت: عقلانیت معادباور باعث شد تا کسانی همچون زهیر و سعید، دعوت حسین(ع) را اجابت کنند و به سعادت جاوید برسند، در مقابل کسانی با عقلانیت مادی که مرگ را پایان زندگی میدیدند، دعوت حسین(ع) را نپذیرفتند و سعادت ابدی همراهی با او را از دست دادند.
وی خاطرنشان کرد: به یاد دارم که در ایام مبارزه با داعش یکی از فرماندهان ارشد ارتش عراق با تمجید از سردار رشید اسلام حاجقاسم سلیمانی گفت: «سلیمانی به ما آموخت از مرگ نهَراسیم» و قطعاً شهید سلیمانی عزیز نیز از مولایش حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) آموخته بود که از مرگ نَهراسد، و چه زیبا گفت: «ما ملت امام حسینیم؛ ما ملت شهادتیم».
/انتهای پیام
اعضاي پورتال فقط در صورت فراموش نمودن نام کاربري و رمز عبور ميتوانند به اين صفحه مراجعه نمایید. برای مشاهده شماره تلفن های ارتباطی بخش های مختلف اینجا کلیک نمایید...