
کرسی علمی ترویجی 137
گروه حقوق مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با همکاری دبیرخانه کرسیهابرگزار میکند
ارائهکننده: حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر سید ابراهیم حسینی
ناقد اول: حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر محمدرضا باقرزاده اول
مدیر کرسی: حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر میثم نعمتی
سید ابراهیم حسینی[1]
"جهاد" یعنی جنگ مشروع و برحق.[2] جهاد بر دو قسم است: 1ـ جهاد دفاعی 2ـ جهاد ابتدايي
مقصود از جهاد تدافعي، جنگي است كه در برابر تهاجم و تجاوز فيزيكي دشمنان و متجاوزين به مسلمين، كشورهاي اسلامي، دين مقدس اسلام و ارزشها و مقدسات آن، افراد و اتباع و جمعيتهاي تحت حمايت دولت اسلامي و يا به منظور عدالت گستري در جهت حمايت از مظلومين و مستضعفين صورت پذيرد.
مسلمانان مكلّفند با هر فرد یا گروهى كه اندیشه هر نوع تجاوز به مسلمانان (اعم از تعدّى به مقدسات دینى، عرض، ناموس، جان، مال و...) را در سر مىپروراند، بجنگند و او را از این كار باز دارند. این نوع جنگ، «دفاع» یا «جهاد دفاعى» نام دارد. هم چنین مسلمانان موظفند با هر فرد یا گروهى كه به مسلمانان دیگر تجاوز كرده است پیكار كنند؛ كه در این صورت، جهاد مسلمانان نوعى «قصاص» و «مقابله به مثل» خواهد بود.[3]
جهاد در راه خدا به منظور رفع اختناق و تأمين آزادي ابلاغ دعوت و پيام توحيد به آنان و انتخاب آزادانه دين حق باشد، جهاد ابتدايي يا جهاد دعوت ناميده ميشود. بنابراين جهاد ابتدايي، جهاد دعوت است نه «ادخال غير المسلمين الي الاسلام»[4] و واداركردن آنها به پذيرفتن اسلام و منتقل شدن آنها يا برگرداندن آنها به دين اسلام.[5] و نیز جهاد برای گسترش توحید و خداپرستی و حاكميت شریعت اسلامي و دین خداست.
جهاد ابتدايي، جهاد دعوت و ابلاغ تعاليم دين جهاني اسلام است. در نتيجه دفاع از مسلمانان ديگر كشورها يا ساير افراد يا جمعيتهايي كه مورد ظلم و تجاوز نظامي دولتهاي كفر قرار ميگيرند، تحت عنوان دفاع ازديگري و داخل در جهاد دفاعي است (جهاد دفاعي رهائي بخش)، ولي جهاد براي محو شرك و بت پرستي و زمينه سازي براي انتخاب آزادانه و آگاهانه دين اسلام، تحت عنوان جهاد ابتدايي قرار ميگيرد. با اين توضيح، ناصواب بودن تقسيم جهاد به سه قسم: جهاد ابتدايي آزادي بخش ؛جهاد تدافعي و جهاد براي نابود ساختن شرك و بت پرستي روشن ميگردد.[6]
جهاد در همه ادیان توحیدى وجود داشته و تشریع آن اختصاصى به دین اسلام ندارد.[7] وَ كَأَیِّنْ مِنْ نَبِیّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ
كَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرِینَ...؛[8]
از مجموع آیاتى كه در زمینه جهاد وارد شده است به دست مىآید كه برخى از این جنگها جهاد ابتدایى و برخى جنگ دفاعى و برخی جهاد رهایى بخش[9] بوده است. هم چنین بر اساس این آیات، قوم مكلف به جهاد، در پاره اى موارد از پیامبر و فرمانده خود اطاعت و در پاره اى موارد نیز عصیان و سرپیچى كرده است.[10]
در سوره مباركه نمل، حدود 30 آیه (آیات 16 تا 44) به ذكر داستان حضرت سلیمان(ع) اختصاص داده شده، وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِْنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ؛[11]و سپاهیان سلیمان، از جن و انس و پرندگان، در حالى كه دسته دسته شده بودند، در ركاب او حاضر شدند. چنین امرى طبعاً، نشان از مقدمه چینى و آمادگى جنگى آن سپاه است كه به نوبه خود نشانه مشروع و مجاز بودن جنگ براى حضرت سلیمان(ع) و پیروان آن حضرت مىباشد. این آیات، تنها مجاز بودن مبهم و كلى جنگ را مطرح نساخته، بلكه صریحاً از جهاد ابتدایى سخن گفته است. هنگامىكه هدهد خبرى را از سبا و كفر و خورشیدپرستى اهل آن جا مىآورد، نخستین كار سلیمان این است كه با فرستادن نامه اى به این قوم، كه در منطقه اى بسیار دور از فلسطین بودند و به حضرت سلیمان(ع)كارى نداشتند، آنان را از كفر و خورشیدپرستى بر حذر مىدارد و دعوتشان مىكند كه تسلیم پیغمبر خدا و دین و آیین الهى شوند: إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ[12].
اهل سبا نه تنها هرگز به قلمرو حكومت سلیمان هجوم نكرده بودند اما هدف آن حضرت، این بود كه آنان را از كفر و بت پرستى به سوى خداپرستى و توحید و زندگى خدا گونه بكشاند. [13]
این امر نشان مىدهد كه در شرایع الهى قبل از اسلام نیز علاوه بر جهاد دفاعى، جهاد ابتدایى نیز مشروع بوده است؛
چنان كه این مطلب از داستان بنى اسرائیل و فتح «ارض مقدسه» هم استفاده مىشود. [14] در بعضى از آیات قرآن كریم آمده است كه حضرت موسى(ع) بنا به فرمان خداى متعال بنى اسرائیل را به جهاد فراخواند. [15]
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ ... یا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَْرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ...؛[16]
آیات 246 تا 251 سوره بقره، كه شرح داستان «طالوت» و «جالوت» است، نمونه اى دیگر از تشریع و تجویز جهاد در ادیان
قبل از اسلام را حكایت مىكند. ... بنى اسرائیل بزرگان خود را به نزد پیامبر آن عصر (سموئیل ـ شموئیل)، فرستادند و از وى درخواست كردند كه پادشاهى بر آنان منصوب كند تا با فرماندهى او در راه خداى متعال بجنگند و دشمنان خود را كه مدت
زیادى بر بنى اسرائیل تاخت و تاز كرده و آنان را ضعیف و زبون ساخته اند سركوب كنند.
اشموئیل بسیار نگران بود از این كه اگر بر آنان امیرى نصب شود و جهادى مقرّر گردد، از رفتن به جهاد و اطاعت فرمان وى سرپیچى كنند و گرفتار عذاب الهى شوند. از این رو، به آنان گفت: مىترسم كه اگر جنگ بر شما مقرّر شود از آن روى برتابید؟!![17] بنى اسرائیل در پاسخ گفتند: وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا؛[18]
به نظر می رسد این جنگ، جهاد دفاعی باشد نه ابتدایی؛ به 2 قرینه ذیل:
جواز جهاد ابتدایى در اسلام از ضروریات فقه اسلامى است و در اصل تشریع آن هیچ تردیدى وجود ندارد. فقهاى شیعه و سنّى در این امر اتفاق نظر دارند و در اصل جواز جهاد ابتدایى اختلافى بین آنان نبوده و نیست. [21] تردید در این كه آیا در قرآن كریم آیه اى دال بر جواز یا وجوب جهاد ابتدایى وجود دارد یا نه؛ یا تردید در این كه در زمان حیات رسول اكرم(ص) جهاد ابتدایى رخ داده است یا خیر و نیز اختلافات فقهى مثل اختلاف فقها در مشروط بودن جهاد ابتدایى به حضور امام معصوم(ع)، هیچ یك به اصل مشروعیت جهاد ابتدایى كه از مسلّمات فقه است ضربه اى وارد نمىآورد. زیرا سرانجام روزى فرا خواهد رسید كه در آن روز به فرمان ولىّ عصر (عج) جهاد ابتدایى صورت مىگیرد.[22]
تنها ارزش اصیل و مطلق انسان، وصول او به «كمال نهایى» خود خواهد بود كه چیزى جز «تقرب به درگاه الهى» و یافتن مقام و منزلت در پیشگاه خداى متعال نیست. بنابراین هر چیزى كه راه این كمال جویى و منزلت خواهى و تقرب به خداوند را ببندد و در پیشِ پاى رهروان راه حق چاهى شود كه در آن سقوط كنند، و یا سنگى كه با برخورد به آن سرنگون گردند، و به هر حال سدّى در برابر تحقق كمالات و اهداف والاى انسانى باشد، باید آن را از میان برداشت. [23]
هدف از بعثت پیامبران الهى نیز چیزى جز این نبوده است كه انسان را به سوى خداى متعال دعوت كنند و راه تقرب به درگاه الهى و منزلت یابى نزد آفریدگار را به وى بیاموزند. پیامبران آمده اند تا به انسان ارائه طریق كنند و موانع را از پیش پاى او بردارند تا بتواند به حركت فطرى خود در مسیر حق و حقیقت سرعت و شتاب بخشد و به كمال نهایى خود دست یابد.
آرى، هدف از فرستادن پیامبران تنها برقرارى نظم و آرامش در جامعه و برخوردارى مردم از رفاه و آسایش در زندگى مادى و دنیوى خود نیست؛ بلكه آنان فرستاده شده اند تا نظام ارزشى الهى را در جوامع بشرى اقامه و احیا كنند. [24]
در قرآن مجید سه بار با صراحت درباره پیامبر بزرگوار اسلام (ص) چنین آمده است: هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ؛[25] او كسى است كه پیامبرش را همراه با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز كند. این آیه به صراحت اعلام مىدارد كه غرض از بعثت و ارسال پیامبر گرامى اسلام (ص) این بوده است كه دین او، اسلام، جهان گیر شود. آن حضرت از طرف خداوند جهان آفرین مأمور بود كه همه مردم جهان را به اسلام دعوت كند تا اگر جهان گیر شدن این دین در زمان حیات خود وى تحقق نیافت، حداقل، مقدمات جهانى شدنش براى آینده فراهم گردد؛ و آن حضرت حقاً این مأموریت سنگین را به بهترین شكل ممكن انجام داد. پیامبر اسلام (ص) از همان آغاز رسالت خود، در مسیر جهانى شدن و گسترش اسلام گام برمىداشت. [26]
آن حضرت در زمانى كه هنوز از زمان تشكیل نخستین جامعه اسلامى در مدینه چند صباحى بیش نگذشته بود و قدرت مادى و ظاهرى این جامعه نوپا و نوظهور به هیچ وجه با قدرت سایر حكومتها و دولتهاى موجود در آن عصر، و از جمله دو ابرقدرت ایران و روم، قابل مقایسه نبود؛ آرى در چنین شرایطى، نامه هایى براى امپراطور روم، پادشاهان: ایران، حبشه، اسكندریه، بحرین، و پادشاهان كوچك و بزرگ دیگر نوشتند و آنان را به اسلام دعوت كردند.
این نامهها همگى لحنى صریح و قاطع داشتند و در آنها از مخاطبان خواسته شده بود كه دعوت پیامبر (ص) را لبیك گویند و اسلام آورده و تسلیم حكم خدا گردند. پیامبر اسلام (ص) تا آن جا كه برایش میسر بود، مقدمات حركتى مستمر و رو به رشد و كمال را در بستر تاریخ و مسیر زندگى بشر فراهم آورد. [27]
تنها حقِّ اصیل و ذاتى در عالَم، حقّ خداى متعال است و سایر حقوق در پرتو این حق است كه معنا مىیابند و توجیه مىشوند. خداوند مالك حقیقى همه موجودات، و از جمله انسان، است و تمامى مخلوقات همه هستى خود را وام دار خداى متعال هستند. این رابطه مالكیت بین خداوند از یك سو و سایر موجودات از سوى دیگر، ایجاب مىكند كه خداوند حق داشته باشد كه تمامى هستى طبق اراده او به چرخش درآید و رفتار كند.[28]
در مورد جامعه انسانى نیز اقتضاى این حق این است كه در سرتاسر جوامع بشرى تنها خدا پرستش شود، دین او حاكم و سخنش برتر باشد: وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا؛ [29]
حال اگر انسان هایى از پذیرش و رعایت این حق الهى سر باز زدند، علاوه بر عذاب و عقاب اخروى خداوند مىتواند در همین دنیا نیز آنها را عقوبت كند. این عقوبت مىتواند به این صورت باشد كه خداوند از مؤمنان و صالحان بخواهد كه بر آنان یورش برند و جلوى تباه كارى و فساد آنان را در زمین بگیرند و به آن خاتمه دهند، كه این همان جهاد ابتدایى است: قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیكُمْ وَ یُخْزِهِمْ؛[30] با توجه به اینکه غرض از بعثت پیامبر اسلام(ص) تسلّط دین او بر همه ادیان است: هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛[31] و هدف از قتال با كفرپیشگان، برافتادنِ همه فتنهها و اختصاص یافتن دین به خداى متعال است: وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یَكُونَ الدِّینُ كُلُّهُ لِلّهِ؛ [32]به ویژه، كه در روایات ما، «فتنه» در این آیه به «شرك» تفسیر شده است، آن گاه درمى یابیم كه جهاد ابتدایى با كفار و مشركان باید تا آن جا دوام پیدا كند كه زمین از آلودگىهاى كفر و شرك و فساد پاك شود و حكومت الهى و توحیدى در سراسر عالم برقرار شود.
مقصود از برافتادن كفر و شرك این نیست كه همه انسانهاى روى زمین مسلمان و موحد شوند؛ زیرا با جبر و زور نمىشود در دلها نفوذ كرد و ایمان و اعتقاد كه به دل مربوط مىشود از دسترس اكراه و الزام به دور است: لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ[33] بلكه منظور این است كه نظام حاكم بر جهان، نظامى الهى و توحیدى باشد و حاكمیت از آنِ خدا گردد.[34]
در مورد جنگ با اهل كتاب نیز آیات متعددى در قرآن وجود دارد؛ از جمله این آیه كه مىفرماید:
قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الاْخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَد وَ هُمْ صاغِرُونَ؛[35] آن چه كه قدر مسلّم از این آیه استفاده مىشود این است كه جنگ با اهل كتاب مشروع است و تا زمانى كه تن به حكومت حق ندهند این حكم پا برجا است. تنها زمانى این حكم لغو مىشود كه آنان به دین حق درآیند و یا به حكومت اسلامى جزیه بپردازند و در برابر مسلمانان از برترى جویى و تفوّق طلبى دست بردارند. [36]
اصولا جهاد ابتدایى نیز به نوبه خود، یك نوع دفاع و جهاد دفاعى است؛ دفاع از حق خداى متعال. آن گاه که هدف دشمن، هدم و حذف اسلام است و مسلمانان را مخیر مىكند كه یا دست از اسلام بردارند و در عوض، جان و مال و زن و فرزندانشان را محفوظ بدارند، و یا آماده جنگ و تهدید جان و مال و زن و فرزندانشان باشند. قرآن كریم در این باره مىفرماید: وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَكُمْ حَتّى یَرُدُّوكُمْ عَنْ دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا؛[37] و یا : وَدَّ كَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ یَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِكُمْ كُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ؛[38] یا وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً؛ [39]
در اسلام هیچ چیز گرانقدرتر از دین حق نیست؛ تا آن جا كه در صورت لزوم، براى حفظ دین، حتى از جان نیز باید گذشت و آن را سپر دین نمود.
بدین ترتیب بر اساس چنین دیدگاهى مىتوان گفت، همه انواع جهاد در اسلام جنبه دفاعى دارد و حتى آن چه كه در اصطلاح فقهى «جهاد ابتدایى» نامیده مىشود، با این ملاحظه «جهاد دفاعى» خواهد بود. گاهى دفاع از آب و خاك، گاهى دفاع از نفوس مسلمانان، گاهى دفاع از عزت و شرف اسلامى، و گاهى... . در این میان گاهى «دفاع از حق خداى متعال» مطرح است. این همان جهادى است كه در اصطلاح فقهى «جهاد ابتدایى» نامیده مىشود و طبق بیانى كه ما در این جا آوردیم، مىتوان آن را نیز «جهاد دفاعى» به حساب آورد (دفاع از «حق خداى متعال»).[40]
آن چه بیشتر انگیزه شده تا امروزه برخى افراد در جواز جهاد ابتدایى در اسلام تشكیك روا دارند،
1.خود باختگى در برابر فرهنگ غرب است. این حرف از سوى كسانى مطرح مىشود كه مرعوب فرهنگ غربى گشته اند و مىپندارند هر چه غربیان مىگویند وحى منزل است و ما نیز برای عقب نماندن باید با آنان هم نوایى كنیم!
2. امروزه فرهنگ غرب، كه داعیه عقلایى بودن دارد، برخى حقوق و ارزشها را به صورت مطلق مطرح مىكند.[41]
این فرهنگ، حق آزادى، حق حیات، حق احترام و كرامت انسان مطلق اند؛ بدین معنا كه "هیچ گاه" و از جانب "هیچ كس" نباید نقض شوند. لذا امروزه در برخى كشورها مجازات اعدام به كلى لغو و ممنوع گردیده، در واقع تحت تأثیر پذیرش همین فرهنگ و دیدگاه است. در هر حال، طبیعى است كه در چنین نظام ارزشى و فرهنگى، جهاد ابتدایى توجیهى نخواهد داشت؛ چرا كه با «حق حیات مطلق» انسان منافات دارد و سبب مىشود بى جهت حیات انسان هایى به مخاطره بیافتد. در این نظام ارزشى حداكثر مىتوان جهاد دفاعى را موجه دانست و پذیرفت.[42]
هم چنان كه در نقد و بررسى اعلامیه جهانى حقوق بشر، گفته ایم، حقیقت این است كه هیچ یك از ارزشهاى نام برده مطلق نیستند؛ بلكه همه آنها محكوم و مقیّد به ارزش دیگرى هستند و آن ارزش است كه از دیدگاه اسلام مطلق و فراتر از همه ارزشهاى حقوقى و اخلاقى دیگر ارزیابى مىشود. این ارزش عبارت است از «كمال نهایى روحى و معنوى انسان» كه تنها نیز با «تقرب به خداى متعال» و كسب موقعیت و منزلت ویژه در پیشگاه او حاصل مىشود.
در نظام ارزشى و اعتقادى اسلام نه تنها هیچ ارزش دیگرى نمىتواند در عرض این ارزش و برتر از آن باشد، بلكه ارزش هر چیز ارزش مند دیگر نیز، به طور كامل بستگى دارد به مقدار تأثیرى كه در راه رسیدن به این ارزش برتر و مقصود اصلى والاتر مىتواند داشته باشد. به عبارت دیگر، این ارزش مطلق نه تنها هم تراز و هم سان با سایر ارزشها نیست و بر همه آنها برترى دارد؛ بلكه اصولا ارزش آفرین است و اساس همه ارزشهاى دیگر نیز محسوب مىشود و هم او است كه به هر یك از كارهایى كه ما انجام مىدهیم ارزش مثبت یا منفى خاص مىبخشد. [43]
جهاد ابتدایی برای تحمیل عقیده و وادارکردن به اسلام نیست
آزادى انسان در رفتار و سلوك فردى و اجتماعى اش، و اختیار او در پیمودن راه خیر یا شر، مورد اراده و مشیت و مقتضاى حكمت بالغه الهى است. خداوند قدرت و توان حركت در هر یك از این دو طریق را در اختیار انسان گذاشته است. اراده الهى چنین است كه هم كسانى كه در راه بهشت گام مىزنند میل و قدرت حركت در مسیر جهنم را داشته باشند، و هم كسانى كه راه جهنم را مىپویند، بتوانند در راه بهشت نیز گام بردارند. این امر موجب مىشود تا هر دو گروه، آزادانه در راه مقصد انتخاب شده خود طىِّ طریق كنند. آیاتى از قرآن مجید هم كه دلالت دارد بر این كه خداى متعال هم كسانى را كه راه خیر را برگزیده اند یارى مىكند و هم كسانى را كه راه شرّ را انتخاب كرده اند، در واقع به همین معنا است؛[44] از جمله این آیه شریفه: مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً. وَ مَنْ أَرادَ الاْخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُوراً. كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً[45]
خداى متعال انسان را آزاد آفریده تا از طریق اراده آزاد و اختیار خود، استكمال یابد. ویژگى متكامل شدن انسان همین است كه تنها از راه اختیار خودش حاصل مىشود. بنابراین مقتضاى حكمت الهى این است كه بشر در امور فردى و اجتماعى دستش باز باشد و بتواند كارهایش را بر اساس اراده و خواست خود انجام دهد؛ اگر خواست اطاعت خدا كند و اگر خواست راه معصیت در پیش گیرد. تنها در این صورت است كه «گزینش» و «انتخاب» معنا پیدا مىكند. اگر بشر توان طى كردن راههاى گوناگون و دست زدن به انجام كارهاى مختلف را نداشته باشد، سخن از گزینش و انتخاب، بى معنا است. [46]
جهاد ابتدایى جز این نیست كه به منظور احقاق حقى كه خداى متعال بر كل بشریت دارد، گروهى از بندگان شایسته خداى متعال مأموریت یابند بر كسانى كه این حق را پایمال كرده و راه شرك و كفر و ظلم و فساد در پیش گرفته اند یورش برند و تا زمانى كه دین حق و اراده خدا حاكم شود نبرد را ادامه دهند. اما مقصود از برافتادن كفر و شرك این نیست كه همه انسانهاى روى زمین مسلمان و موحد شوند ـ چرا كه با جبر و زور نمىشود در دلها نفوذ كرد و ایمان و اعتقاد كه به دل مربوط مىشود از دسترس اكراه و الزام به دور است: لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ[47] بلكه منظور این است كه نظام حاكم بر جهان، نظامى الهى و توحیدى باشد و حاكمیت از آنِ خدا گردد.[48]
بر این اساس، در روابط بینالمللی هم گفته میشود كه همة جوامع باید حقوق یكدیگر را رعایت كنند و در امور داخلی هم دخالت نكنند. بنابراین، اگر جامعهای كفر را پذیرفت و نظام مبتنی بر كفر و شرك را بر رفتار اعضای خود حاكم كرد، هیچ جامعة دیگری حق ندارد در آن جامعه دخالت كند و مردم آن را بر ضدّ دولتِ خودشان بشوراند و نظام شركآمیز آن جامعه را براندازد. خلاصه آنكه، «حق زندگی آزاد برای هر فرد و جامعه در درون خود» و «ناحق بودنِ دخالت در زندگی شخصی دیگران و در امور داخلی جوامع دیگر» دو اصل مسلّم ارزشی در نظام حاكم بر جهان معاصر است و طبیعی است كه این دو اصل، در تعارض آشكار با جهاد ابتدایی هستند كه در اسلام آمده و اعتبار آنها به معنای این است كه راه بر جهاد ابتدایی مسدود خواهد بود. [49]
این اصل كه «هر انسانی آزاد است هرطور که میخواهد زندگی كند» یا «هر جامعهای آزاد است هرطور که میخواهد رفتار كند» از قضایای مشهوره است كه پشتوانة برهانی آنها مقید و محدود است و كلّیت ندارد.
ـ اساس ارزشها صرفاً به انسان بودن انسان برنمیگردد، بلكه به رابطة انسان با خدا باز میگردد.
ـ برای دستیابی به ارزشها باید ببینیم خداوند چه هدفی از آفرینش انسان داشته است.
ـ هدف خداوند از آفرینش انسان كمال و قرب انسان به خداست و بدون در نظر گرفتن این هدف هیچ ارزشی اثبات پذیر نیست.
ـ رفتار فردی یا جمعی و آزادی فردی و جمعی تا آنجا محترم است كه با هدف از آفرینش انسان در تعارض نباشد.
ـ دخالت در امور یك فرد یا یك جامعه برای فراهم ساختن زمینة استفادة درست از اختیار و آزادی و گزینش راه درست، مانعی ندارد. [50]
آزادی انسان هم به عنوان یك ارزش، تا اندازهای قابل طرح است؛ ولی لازمة این آزادی آن نیست كه هیچ كس حق دخالت در زندگی شخصی یا اجتماعی دیگران را نداشته باشد؛ زیرا گاه بر اساس هدف آفرینش، حق دخالت در زندگی دیگران و حق جلوگیری از بعضی كارهاشان، به انسان داده میشود. مثلاً اگر كسی بخواهد خودكشی كند، باید جلو او را گرفت و جلوگیری از چنین كاری ـ كه نوعی دخالت در زندگی خصوصی دیگران است ـ به هیچوجه خلاف اخلاق یا خلاف حقوق نیست، بلكه ترك آن، گناه و غیر اخلاقی شمرده میشود.
این موضوع دربارة دخالت در امور داخلی جوامع دیگر نیز دقیقاً صادق است. یك جامعه، وقتی ارزش دارد و محترم است كه هماهنگ با هدف كلی آفرینش سیر كند و نظام رفتاری و آیین زندگیاش هنگامی محترم است كه در جهت تكاملش باشد یا دستكم بر ضد تكامل آن جامعه و مانع تعالی آن نباشد.
اما در مورد رفتار و نظامی كه هم به زیان خود آن جامعه است و هم به زیان دیگران، هیچ اصل كلی معتبری وجود ندارد كه ارزش و احترام چنین رفتاری را اثبات، و آزادی جامعه را در مورد آن تضمین كند و دیگران را از دخالت در امور داخلی آن جامعه، در مورد این رفتارهای نادرست بازدارد. بدیهی است كه این نوع دخالت به معنای نفی اختیار و سلب آزادی از دیگران نیست، بلكه به معنای فراهم ساختن زمینه است برای استفادة درست از اختیار و آزادی و گزینش راه درست در زندگی. [51]
مهمترین دخالتها در زندگی فردی و اجتماعی دیگران، دخالت فكری ـ ارشادی است. اگر جامعهای اندیشه غلطی داشتهباشد، جامعة اسلامی موظف است آن جامعه را هدایت كند، بینش صحیح اسلامی را به آن بشناساند و بکوشد كه مردمان آن جامعه دین حق را بپذیرند و اگر جامعهای خواست بر اساس سوء اختیار خود با اسلام مخالفت كند و حتی حاضر نشد دعوت اسلام را بشنود، چنین جامعهای از دید اسلام ارزشی ندارد.
.[1] عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پِوهشی امام خمینی (ره)؛ گروه حقوق
[2] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ تدوین و نگارش: محمدحسین اسکندری و محمدمهدی نادری قمی؛ قم: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)؛ چاپ چهارم، 1394؛ ص 91.
[3] . همان؛ ص 135.
[4] . جهاد الأ مه ، 73.
[5].آن طور كه از كلمات فقها استنباط مىشود مانند: جواهر الكلام، ج 21؛ ص 46 و اكثر كتب فقهي .
[6] . تفسيرنمونه ، 2/ 15، 16.
[7] . همان؛ ص 91 .
[8] . آل عمران (3)، 146 .
[9] . همان؛ ص 104 .
[10] . همان؛ ص 92 .
[11] . نمل (27)، 17.
[12] . نمل (27)، 30 ـ 31.
[13] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 102 – 103.
[14] . همان .
[15] . همان؛ ص 93 -94.
[16] . مائده (5)، 20 ـ 26.
[17] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 94 – 96 .
[18]. بقره (2) / 246
[19]. بقره (2) / 246
[20]. بقره (2) / 251
[21] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 143 و 142و 139 .
[22] . همان؛ ص 142.
[23] . همان.
[24] . همان؛ ص 143.
[25] . توبه (9)، 33؛ فتح (48)، 28 و صف (61)، 9.
[26] . همان؛ ص 144.
[27] . همان؛ ص 145 - 147.
[28]. ن.ك: نظریه حقوقى اسلام، جلسه هفتم، و حقوق و سیاست در قرآن، فصل دوم.
[29] . توبه (9)، 40.
[30] . توبه (9)، 14.
[31] . توبه (9)، 33؛ فتح (48)، 28 و صف (61)، 9.
[32] . انفال (8)، 39.
[33] . بقره (2)، 256.
[34] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 153.
[35] . توبه (9)، 29.
[36] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 126 – 128.
[37] . بقره (2)، 217.
[38] . بقره (2)، 109.
[39] . نساء (4)، 89.
[40] . همان ؛ ص 147 - 154
[41] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 138.
[42] . همان؛ ص 139 – 143.
[43] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 140 - 142.
[44] . همان؛ ص 73 – 74.
[45]. اسراء (17)، 18 ـ 20.
[46] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 43 – 44.
[47] . بقره (2) / 256.
[48] . محمدتقی مصباح یزدی؛ جنگ و جهاد در قرآن؛ پیشین؛ ص 152 – 153.
[49] . محمدتقی مصباح یزدی؛ انسانسازی در قرآن؛ تنظیم و تدوین: محمود فتحعلی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1392؛ ص 452 – 453.
[50] . همان؛ ص 459.
[51] . همان؛ ص 454.
اعضاي پورتال فقط در صورت فراموش نمودن نام کاربري و رمز عبور ميتوانند به اين صفحه مراجعه نمایید. برای مشاهده شماره تلفن های ارتباطی بخش های مختلف اینجا کلیک نمایید...